و اما میر حسین...
تکليف همان است که بود
با آمدن میرحسین چه چیزی تغییر می کند؟

از صبح روز یکشنبه یعنی زمانی که کنار کشیدن خاتمی به نفع میرحسین موسوی از صحنه انتخابات قطعی شد، نخستین چیزی که می شد انتظار داشت این بود که نشستن موسوی به جای خاتمی در محیط داخلی جریانات سیاسی تغییراتی عمده بوجود خواهد آورد و دیگر ساختارها و مناسبات چنان نخواهند ماند که پیش تر بودند.
حامیان خاتمی- که البته هنوز از شوک از میدان به در رفتن کسی که او را «تنها نقطه امید» خود می پنداشتند بیرون نیامده اند- خود به چند پاره تقسیم شده اند. عده ای اصرار دارند که موسوی ابتدا باید اصلاح طلب بودن خود را ثابت کند تا بعد بتوان به یاری او شتافت؛ به تعبیر دیگر استدلال این عده که عمدتاً در ستادهای جوانان خاتمی مشغول فعالیتند این است که خاتمی اختیار خودش را داشت نه اختیار کل جریان اصلاح طلب را و حالاکه بی توجه به انبوه درخواست ها از او برای ماندن کنار رفته نباید توقع داشته باشد، جبهه اصلاحات تعیین تکلیف های او درباره حمایت از میرحسین را دربست بپذیرد. به همین دلیل در میان «بدنه» حامیان خاتمی زبان ها بر میرحسین گشاده است و آنها موسوی را بازی خراب کنی می دانند که نقشه- به زعم آنها- از میدان بیرون کردن خاتمی را برای اصولگرایان به فرجام رساند. اشتباه ساده این عده این است که تصور می کنند به راستی جریان اصولگرا مایل به از صحنه بیرون رفتن خاتمی بوده و حال آنکه اصولگرایان اخیراً در این باره به اجماعی کامل رسیده بودند که شکست خاتمی پای صندوق های رای ضرورتی حیاتی برای آینده سیاسی ایران است و البته اکنون با کنار رفتن خاتمی که مشخصاً و بی تردید به معنای پذیرش صریح احتمال شکست در صورت ورود به رقابت است، مطلوب خود را فقط تا حدودی و نه کاملاً حاصل می بینند.
دسته دوم در میان حامیان خاتمی سران جریان هستند که اکنون در اندیشه اند که چگونه «بدنه» را با پروژه خود همراه کنند و اعتماد آنها را نسبت به خویش حفظ نمایند. بدنه حامیان خاتمی اکنون احساس می کند بازیچه قرار گرفته و در حالی که خود را برای حمایت از کس دیگری آماده کرده بود، «بزرگتر»ها به بازی پس پرده خود مشغول بوده اند و حالاهم طلبکارانه از آنها می خواهند که «مشق شب» قبلی را فراموش کرده و به اجرای تکلیف جدیدی بپردازند که پیش روی آنها گذاشته شده است.
اگر چه میزان انگیزه اطرافیان خاتمی برای مقابله با دولت اصولگرا و جلوگیری از تکرار آن به حدی است که احتمالاً در نهایت با اجماع پشت سر موسوی مشکلی نخواهند داشت ولی زمانی بیش و کم طولانی لازم خواهد بود تا «بدنه» با خدعه ای که «راس» با آن کرده کنار بیاید.
درون جریان اصولگرا اما وضع اندکی متفاوت است. از مدت ها پیش کسانی از مدعیان اصلاحات در پی آن بودند که از شکل گیری دوقطبی احمدی نژاد- خاتمی در انتخابات سال آینده جلوگیری کنند چرا که تصور می کردند در اینصورت تمامی جریان اصولگرا ناچار از اجماع حول احمدی نژاد خواهد بود. اکنون اما که خاتمی از صحنه کنار کشیده، طراحان این سناریو فرصت را برای پیش بردن پروژه تفرقه در آن جریان اصولگرا و اجرای نقشه اصلی خود که همان کشاندن رقابت به درون اصولگرایان است، مهیا و مناسب می بینند. از همین رو اکنون نشانه هایی- البته بسیار جزئی- می توان دید از برخی تلاش ها با هدف سوق دادن برخی اصولگرایان به سمت تشکیل «دولت ائتلافی» با موسوی؛ چیزی که او خود نیز نسبت به آن ابراز علاقه کرده است. آغاز زمزمه هایی از این دست در برخی محافل ضرورت هوشیاری هر چه بیشتر در 3 ماه باقی مانده به انتخابات درون اصولگرایان را آشکار می کند. مهم ترین نکته ای که اکنون باید به آن توجه کرد این است که اگر چه ممکن است- و البته قابل بحث- که میرحسین موسوی تفاوت های قابل ملاحظه ای با طیف اطراف محمد خاتمی داشته باشد اما این تفاوت ها بی گمان در حدی نیست که «مطلوب»های جریان اصولگرا را جابجا کند و بازنگری در تصمیم های سیاسی آنها را لازم آورد. موسوی در نامه تشکر خود از خاتمی خود را «دنباله رو» راهی می خواند که او آغاز کرده است. باید منتظر ماند تا ابعاد این اظهارنظر در آینده شفاف تر شود، اما حداقلی ترین نتیجه ای که از آن می توان گرفت این است که تکالیف انتخاباتی اصولگرایان تغییری نکرده است و انبوه بدنه حامی آنها در سراسر کشور جز تداوم مشی سابق در حمایت از دولت اصولگرا، راه و رسم دیگری را نمی پسندند. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که وضعیت سیاسی جریان اصولگرا تابعی از تغییرات درون جبهه اصلاحات نیست و بدیهی است که نمی تواند باشد.
نکته نوشته شده در کیهان به تاریخ 28 اسفند 1387