بحران های فتنه

دستمال هایی که خواهند سوخت

اكنون ديگر همه از جريان فتنه 88 به مثابه نوعي «عبرت» حرف مي زنند. كاركرد عبرت آموزي تاريخ، كاركردي اساسا ناظر به آينده است، يعني از گذشته مي آموزيم كه در آينده چگونه عمل كنيم و اگر به گذشته دسترسي نداشته باشيم يا در آن چنانكه بايد تامل نكنيم، تشخيص و تصميم درست درباره حوادث آينده اغلب بسيار دشوار خواهد بود. علاوه بر اين، عبرت ها نوعي ويژگي شناخت شناسانه هم دارند يعني اطلاعاتي در اختيار ما مي گذارند در اين باره كه به طور تاريخي پرتگاه ها و محل هاي سقوط در كدام بخش از حيات فرد و جامعه تعبيه شده است. اين اطلاعات، بسيار گرانبهاست چرا كه به دست آوردن آنها از هيچ روش ديگري امكانپذير نيست و وقتي به كار گرفته شود بدون خطا، درست و دقيق عمل خواهد كرد.

«عبرت» بودن فتنه 88 به اين معناست كه مجموعه حوادثي كه ما نام آنها را فتنه مي گذاريم، به لحاظ تاريخي امكان تكرار مجدد دارد. ولو اينكه بازيگران و بازي گردانان فتنه 88 همه از صحنه خارج شوند، دشمن بازي ها و بازي گراني ديگر را به صحنه مي آورد و فتنه هايي جديد علم خواهد شد كه احتمال هم اين است كه همان بازيگران و سناريونويسان، بازي هايي جديد طراحي كنند و خويش را در جامه اي ديگر بپوشانند تا بتوانند از مسيري متفاوت به اهداف پيشين برسند. درس آموختن از فتنه 88 در واقع امكاني است براي جلوگيري از وقوع فتنه هاي جديد يا اگر فتنه اي رخ داد، به حداقل رساندن تعداد ريزش ها و مقدار هزينه ها. همه آنچه در اين ماه ها از آن به عنوان بصيرت ياد شده را مي توان در همين يك جمله خلاصه كرد. حفظ كردن و به خاطر سپردن تاريخ فتنه 88 بي آنكه درس هايي كاربردي و دقيق از آن آموخته شود، و معيارهايي براي مبارزه موثر با هرگونه فتنه آينده در اختيار ما بگذارد، به هيچ كار نمي آيد.

در حالي كه هنوز فاصله چنداني از ايام فتنه نگرفته ايم و رنج آنچه در آن روزهاي سخت گذشت هنوز از دل و جان بسياري از اهل ايمان بيرون نرفته است، يك «پروژه بازسازي» كليد خورده است. اين پروژه، كه اين بار ديگر بدون هيچ ابهام و ترديد سررشته آن جايي در خارج از ايران قرار دارد، تلاش مي كند «گفتمان ضد فتنه» و «بصيرت محور» فعلي در صحنه سياسي كشور را به حاشيه ببرد و آرام آرام از جان و رمق آن كم كند. كليد خوردن اين پروژه قبل از هر چيز محصول آخرين برآورد راهبردي است كه پدرخوانده هاي خارجي فتنه 88 از وضع و حال آنها انجام داده اند. اين برآورد -كه مستندات مربوط به آن مفصل است- نتيجه گرفته است كه جريان فتنه اكنون دچار 4 بحران اساسي و حاد است كه آن را به يك «مرده سياسي» تبديل كرده و دورنماي حل اين بحران ها هم بسيار تاريك و مبهم است. خلاصه اين بحران ها چنين است.

1- طرف خارجي عقيده دارد جريان فتنه اكنون كاملا فاقد بدنه اجتماعي است و آن بخش از ضدانقلاب كه تلاش مي كند خود را به عنوان بخش اجتماعي فتنه جا بزند، در واقع تلفيقي از گروه هاي بي ريشه است كه اولا به لحاظ تعداد بسيار قليلند، ثانيا به لحاظ ايدئولوژيك اساسا جايي خارج از گفتمان اسلام و انقلاب به عنوان گفتمان عمومي مردم ايران تعريف مي شوند و ثالثا قدرت عمل و توان بازي سازي، سياسي، اجتماعي و امنيتي آنها بسيار محدود و عملا غير قابل اعتناست. نكته جالب اين است كه غربي ها ظاهرا به اين جمع بندي رسيده اند كه همين عده معدود هم توان تحرك خود را از دست داده و ناپرهيزي هاي سال 88 شبكه و تاكتيك هاي اجرايي آنها را سوزانده است. مهم ترين شاهد براي اين موضوع هنگامي نمايان شد كه اجراي طرح هدفمندي يارانه ها در ايران نه فقط هيچ اعتراضي برنيانگيخت، بلكه جلوي چشم هاي خيره دشمن خارجي و فتنه گران داخلي تبديل به صحنه اي براي نمايش اعتماد مردم به نظام و قدرت همبستگي اجتماعي موجود در كشور شد. كارنگي ديروز در گزارشي نوشت كه اگر هدفمندي يارانه ها مردم ايران را به تحرك وانداشته، بيانيه هاي موسوي و كروبي براي آنها ارزش مسخره كردن هم نخواهد داشت!

2- بحران دوم فتنه گران از ديد آمريكايي ها اكنون اين است كه اين جريان فاقد هرگونه دستاورد سياسي است. هيچ كدام از پروژه هاي مد نظر آن به نتيجه نرسيده و اميدي هم نيست كه بتواند موفقيتي هرچند نصفه و نيمه در صحنه سياست داخلي ايران به دست بياورد. جريان فتنه از هدف گذاري هايي بزرگ و توهم بار مانند ابطال انتخابات، تغيير ساز و كار برگزاري انتخابات و امثال آن شروع كرد، در ميانه راه به پروژه وحدت ملي شيفت داد كه هدفي جز احياي سياسي اين جريان بدون پرداخت هرگونه هزينه نداشت و اكنون هم به مرحله اي رسيده كه جز ناله كردن روي صفحات وب كار بيشتري از آن ساخته نيست. آمريكايي ها اكنون فهميده اند جرياني كه در تعريف اهداف سياسي براي خود، به توان و بنيه اش توجه نمي كند، معلوم است كه جايي در ميانه راه، زير باري كه برداشته له خواهد شد.

3- بحران بعدي فتنه گران اين است كه تمامي تكيه گاه هاي سياسي خود درون نظام را كه چند ماه اول كمك هاي فراوان به آنها كرد از دست داده اند. آمريكايي ها در همان يكي دو ماه اول بعد از آغاز فتنه گفتند كه به اين حركت اميدوارند چون براي اولين بار مي بينند كه تكيه گاه هايي نيرومند درون حاكميت دارد. ولو در آن مقطع چيزي وجود داشت، حالا ديگر دشمن هم فهميده است كه بسط اقتدار سياسي رهبري جايي براي غير باقي نگذاشته و جامعه هم نسبت به هر گونه نداي مخالف يا مسئله دار با اين خط اصيل، بسيار سخت تر و آشتي ناپذيرتر از گذشته واكنش نشان مي دهد. مهم ترين علتي هم كه باعث شد پراكندگي مقطعي خواص به سرعت از ميان برود اين بود كه جريان فتنه با سر در آغوش ضد انقلاب شيرجه رفت و به فاصله كمتر از 6 ماه سر از فاجعه اي چون اهانت به سيدالشهدا (ع) درآورد كه هيچ كس را ياراي توجيه آن نبود، چه رسد به حمايت و پشتيباني كه ديگر محال مي نمود. برداشته شدن مرزهاي فتنه گران با آمريكا، اسرائيل، نفاق، ضد انقلاب و... هرگونه حمايت درون سيستمي از آنها را منتفي كرد و فضايي بوجود آورد كه در آن جز مطالبه مرزبندي و بعد هم برخورد، هر مطالبه ديگري از جانب كساني كه نام خود را خواص گذشته اند، به آبروريزي منجر مي شد.

4- و بحران آخر، به هم ريختگي دروني بسيار حاد و علاج ناپذير اين جريان است. بهترين تشبيه شايد اين باشد كه بگوييم در مجلس ختم مرحوم فتنه، بستگان و آشنايان اكنون به جان هم افتاده اند و از هيچ فرصتي براي متهم كردن يكديگر صرف نظر نمي كنند. يكي مي گويد كه فلاني سياست را زنانه كرده و همه اختيارش را به كسي سپرده كه از اداره امورات خودش عاجز است! ديگري بقيه را متهم مي كند كه كم آورده اند و در حال خيانت به اهداف جنبش هستند! سومي خشمگين است كه اگر مسابقه اي براي التماس به نظام وجود دارد چرا او جامانده است! و همينطور تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. تحت اين شرايط ناظر خارجي دريافته است كه بعيد است كسي از اين مجلس ترحيم جان سالم به در ببرد و به همين دليل به اين فكر مي كند كه گاه بهترين استفاده از يك دستمال آلوده و مصرف شده- در شرايطي كه كار ديگري از دست هيچ كس ساخته نيست- اين باشد كه آن را به آتش بكشد شايد از شعله اين آتش، آسيبي به صاحب خانه برسد و اين مي شود بمب گذاري، عمليات تروريستي و ...

فتنه هاي 88 كشور را واكسينه كرده است. اكنون همگان مي دانند كه بايد مواظب چه كساني باشند و دست هاي آلوده از كدام آستين بيرون خواهد آمد. دست ها رو شده و پروژه ها سوخته است. آمريكايي ها هم دريافته اند كه براي به راه انداختن يك بازي جديد امكانات چنداني در اختيار ندارند ضمن اينكه خسارت ناشي از سوختن و نفله شدن سربازان و مواجب بگيران و متلاشي شدن همه شبكه هاي تو در تو در داخل ايران را هم بايد يك جوري علاج كنند. بدتر و خطرناك تر از همه براي آمريكايي ها كينه، خشم و نفرتي است كه در جان مردم ايران افتاده و اراده دستجمعي كه براي انتقام كشيدن از هر چه بوي آمريكا مي دهد، بوجود آمده است.

احتمالا فكرش را هم نمي كردند كه قضيه به اينجاها ختم شود. بنا بود جنبش اجتماعي شود نه اينكه نيروهاي اجتماعي به طور فراگير به جان سركردگان جنبش بيفتند و در اين كار حتي دستگاه هاي مسئول از آنها جا بمانند. بله، يك پروژه براي بازسازي فتنه وجود دارد، ولي ظاهرا اين ذهن منهدم شده استراتژيست هاي آمريكايي است كه ابتدا بايد بازسازي شود!

سرمقاله روزنامه کیهان در روز شنبه 11 دی 1389

شکست پروژه تلفیق هدفمندی و تحریم

صبح به خیر آقایان!

مقام ها و رسانه های خارجی و کپی های داخلی آنها، بوضوح از روز یکشنبه که اجرای هدفمندی یارانه هادر ایران آغاز شده، گرفتار فشار روانی خرد کننده ای هستند. همه پیش بینی های آنها در این باره که ایران با اجرای این طرح به هم خواهد ریخت و آشوبی به اندازه حوادث پس از انتخابات -یا بزرگتر از آن- کشور را فراخوهد گرفت، نادرست از آب درآمده است. طرح هدفمندی یارانه ها همانطور که قانون مقرر کرده یک جا نه به طور تدریجی، در ایران اجرا شده و هیچ به هم ریختگی سیاسی یا اجتماعی هم مشاهده نمی شود. نه فقط ناآرامی در کار نیست بلکه سیاسیون حتی آنها که در موارد دیگر هیچ فرصتی را برای انتقاد به جا یا نابجا از دولت از دست نمی دهند، همه در این مورد اتفاق کرده اند که باید به دولت کمک کرد. مردم هم فراتر از همراهی با دولت همدلی نشان می دهند. هیچ کس در این تردید ندارد در اثر اجرای این طرح فشارهایی بر گرده مردم وارد خواهد شد ولی این مهم است که چرا این طرح آنچنان که تحلیلگران اطلاعاتی غربی محاسبه کرده بودند، نه تنها منجر به پدیده امنیتی در ایران نشده بلکه عاملی شده برای تقویت همبستگی های سیاسی و اجتماعی و پوشاندن اختلاف هایی که در یک سال و نیم گذشته گاه به شدت روان جامعه را آزار داده است.

اجازه بدهید به عقب برگردیم. امید طراحان خارجی و مجریان داخلی فتنه به اینکه هدفمندی یارانه ها موج جدیدی از ناآرامی خیابانی و به هم ریختگی سیاسی در ایران ایجاد کند، بسیار جدی بوده است. این موضوعی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند. در 9 دی 88 تتمه طبقه متوسط شهری به عنوان منبع تغذیه کننده ناآرامی های خیابانی در تهران، به طور کامل خود را از معرکه کنار کشید. تا پیش از آن تاریخ هم عملا منحنی حضور این طبقه در خیابان با شیبی ند در حال نزول بود اما این شیب در 9 دی صفر شد و پس از آن برای همیشه صفر باقی ماند. نظام توانست با یک حرکت مردمی بی سابقه، بساط فتنه ای را که سعی می کرد خود را دارای پایگاه اجتماعی وسیع جلوه بدهد در یک روز جمع کند و این برای همه کسانی که در داخل یا خارج از ایران به تداوم این فتنه امیدها بسته بودند، بدترین خبر ممکن بود. فتنه بدون پایگاه اجتماعی تبدیل می شد به یک حرکت هیستریک رقت برانگیز که پس از مدتی همه کارکردهای آن به دور خود چرخیدن و بر توهم خویش افزودن چند پیرمرد حوصله سر بر تقلیل می یافت. این را سرویس های اطلاعاتی غربی خوب می دانستند و لذا تلاش کردند به هر شکل ممکن الز مرگ جنبه اجتماعی فتنه جلوگیری کنند. پروژه اول چیزی بود که خود آن را «حرکت به سمت طبقه محروم» نامیدند. در این پروژه فرض بر این بود که اگر سران فتنه بتوانند خود را سخنگوی طبقه محروم و منقد کاستی های و گرفتاری های معیشتی آنها جا بزنند، آن وقت قادر خواهند بود فقدان طبقه متوسط را با به میدان کشاندن طبقه به اصلاح محروم جبران کنند. اوج این پروژه بنا بود روز های 11و 12 اردیبهشت یعنی روز کارر و روز معلم باشد. این پروژه به دلایلی که اینجا مجال بحث درباره آن نیست، به طرز افتضاحی شکست خورد. با وجود بیانیه های عریض و طویل آقایان و ریختن مقادیر معتنابهی اشک تمساح برای زندگی محرومان، روز کارگر وقتی از کارگران چند کارحخانه بزرگ تهران پرسیده شد که آیا قصد تجمع دارند گفتند آری، به شرط آنکه به آنها اجازاه داده شود جلوی در خانه موسوی و کروبی تجمع و تکلیف این «فرصت طلب ها» را یکسره کنند!

پس از شکست خوردن این پروژه بود که غربی ها تصمیم گرفتند آخرین برگ را رو کنند. در این تردیدی نیست که سرویس های غربی از طریق برخی منابع داخلی خود از آماده شدن نظام برای اجرای طرح هدفمندی یارانه ها که بی گمان بزرگترین جراحی اقتصادی در طول تاریخ کشور است آگاه بودند. از اوایل سال 89 روشن بود که دولت در حال حرکت به سمت اجرای این طرح است و بنا ندارد آن را به هیچ قیمتی عقب بیندازد. این را هم از آغاز اجرای مقدمات طرح مانند جمع آوری اطلاعات اقتصادی خوانوارها می شد فهمید و هم از این اعتقاد بیان شده مقام های دولتی که به دلیل ثبات موجود در کشور اکنون فرصتی بی نظیر برای اجرای این طرح فراهم شده که نباید آن را از دست داد.

بر این مبنا، غربی ها پروژه ای را طراحی کردند که فرض بنیادین آن این بود که اگر بتوانند هدفمندی یارانه ها در ایران را با اعمال یک دور جدید از تحریم های ویژه همراه کنند، این بار دیگر بی برو برگرد یک تنش داخلی بسیار بزرگ در ایران ظهور خواهد کرد که هم سیاسیون را مقابل نظام قرار می دهد و هم مردم را به دنبال آنها بسیج می کند.

قطعنامه 1929 دقیقا در این حال و هوا صادر شد. وقتی به محتوای قطعنامه 1929 نگاه می کنیم روشن است که این قطعنامه در کنار یکی دو هدف دیگر (مانند مجازات سپاه و نشان دادن اجماع جهانی علیه ایران) به طور عمده روی انی موضوع متمرکز است که آسیب های احتمالی ناشی از اجرای طرح هدفمندی را تکمیل کند. این نکته ای است که برخی از کارشناسان باریک اندیش یکی دو روز پس از صدور قطعنامه و با مطالعه محتوای آن، به سرعت دریافتند. بهترین دلیل بر این مدعا هم این است که اصلی ترین هدف 1929 مختل کردن منابع و مجاری درآمدی و مبادله پولی ایران است یعنی دقیقا همین چیزی که دولت برای اجرای موفق طرح هدفمندی به ان نیاز دارد. پس از برداشته شدن این گارم، نوبت به قدم دوم رسید. مطابق تقسیم کار انجام شده قدم دوم این بود که سرانفتنه در داخل بلافاصله پی از صدور قطعنامه وارد عمل شوند و با سلب همه تقصیرها از غرب، نظام را مقصر قطعنامه جلوه بدهند. دو بیانیه صادر شده توسط موسوی و کروبی در فاصله کمتر از یک هفته پی از قطعنامه 1929 نشان می دهد آنها در اجرای ماموریتی که به عهده گرفته بودند هیچ کم نگذاشتند. در آن بیانیه ها همه چیز هست به جز کوچکترین تعریض و طعنه به امریکا و دوستانش و نتیجه ای هم که پس از یک دور سیاه نمایی کامل می گیرند این است که از ناحیه غربی ها نیت سوئی در کار نیست و مردم اگر دنبال مقصر فشارهای خارجی می گرئند باید آن را در داخل کشور جست وجو کنند.

 امریکایی ها عقیده داشتند پس از برداشته شدن این دو گام و  گذشتن زمانی حدود 6 ماه نظام گرفتار یک انتخاب بسیار دشوار خواهد شد و اساسا چند سناریو بیشتر محتمل نخواهد بود: 1- یک دیداه این بود که ایران پ از مواجه شدن با تحریم ها اجرای هدفمندی را به تعویق خواهد انداخت و آن وقت پس از چنمد ماه وقتی از برخی از بزرگترین منابع درآمدی خود محروم شد، بحران داخلی کم کم آغغاز می شود. 2- دیدگاه دیگر این بود که ایران به ناچار و برای تلطیف تاثیر تحریم ها هم که شده هدفمندی را اجرا خواهد کرد که در این صورت یک شوک تورمی بسیار جدی به مردم وارد می شود و باز هم ناآرامی ها احیا خواهد شد. این دیدگاه طرفداران بیشتر داشست. 3- و نهایتا دیدگاه عالب این بود که اگر هدفمندی اجرا و با نتایج حاصل از اجرای تحریم ها تلفیق شود، سران فتنه در ایران اولا توان سیاه نمایی بییشتر و وارد آوردن انتقادهای قدرتمندتر به نظام را پیدا خواهند کرد و ثانیا مردم در اثر فشارهایی که به آها وارد می شود مجددا به این افراد رجوع خواهند کرد و بدنه اجتماعی آشوب دوباره احیا می شود.

از یکشنبه گذشته به این سو، مجالی فراهم شده تا همه این طراحی ها یک جا به آزمون گذاشته شود و نتیجهع البته پیش چشم همگان است. همه آنچه اتفاق افتاده این است که یک مورد به فهرست طویل اشتباه های محاسبایتی غرب علیه ایران اضافه شده است. از روز یکشنبهکه اجرای طرح شروع شده هیچ پدیده امنیتی قابل ذکری از هیچ کجای ایران گزارش نشده است و مرئدم کاملا منطقی و سنجیده با موضوع برخورد کرده اند. غربی ها خود اذعان کرده اند که چنین طرحی با این ابعاد برای اولین بار است که در جهان اجرا می شود و مردم ایران هم نسبت به سایر ملت ها کاملا منحصربفرد رفتار کرده اند. موضوع آنقدر گیج کننده بوده که برای یکی دو سایت مفلوک وابسته به جریان فتنه چاره ای جز قصه بافی های مفرح درباره «وقوع آشوب های بزرگ» در تهران باقی نماند.

اگر بخواهیم درباره علل این آرامش حیرت انگیز بحث کنیم، کار به درازا خواهد کشید. فقط از باب ایجاد یک نقطه شروع برای بحثی مبسوزط در این باره می توان به 2 عامل ع.وده اشاره کرد:

اول- نکته ای که ظاهرا تحلیلگران اطلاعاتی غربی قادر به درک آن نیستند این است که ناآرامی های سال 88 ظرفیت هرگونه آشوب و ناآرامی جدید در تهران را کاملا از بین برده و مردم چنان تنفری از آن بساط و بانیان آن پیدا کرده اند که بی گمان دیگر هرگز خیابان را به عنوان محلی برای اصلاح امور بر نخواهند گزید.

دوم- فتنه سال 88 فرصتی برای مردم ایجاد کرد تا به خوبی دریابند که به چه کسی تا کجا می توانند اعتماد کنند. ماحصل اعتماد بخشی از طبقه متوسط شهری به جریان فتنه در سال 88 جز این نبود که دیدند این جماعت نهایتا نه دغدغه ملک و ملت دارند و نه از دین و ایمان بویی برده اند. روشن شدن تکلیف دروغ گریان و خائنان، باعث شده اکنون ملت با آسودگی به نظام اعتماد کنند و این اعتماد زیرساخت آرامشی است که پس از طرح هدفمندی شاهد آن هستیم.

سرمقاله روزنامه کیهان در روز شنیه ۴ آذر ۱۳۸۹