فاز جدید فتنه
مرگ موج دوم
آنچه برخي سران نيمه جان فتنه در محافل داخلي خود «موج دوم» خوانده بودند، به دنيا نيامده مرد. موج دوم فتنه بنا بود با تمركز روي دو موضوع 1- مطالبات و اعتراضات طبقات محروم و 2- تشديد اختلاف هاي درون نظام بويژه اختلافات ميان قواي 3 گانه شكل بگيرد اما اكنون اعتراف هاي واضحي از جانب دوستان آن طرف آب فتنه گران وجود دارد كه نشان مي دهد آن به اصطلاح موج، جان نگرفته جان داده است.
از حيث تاريخي، داستان موج دوم مربوط به ايام مابعد از 22 بهمن است. جريان فتنه اگرچه در درك پيام هاي 22 بهمن كودني نماياني از خود نشان داد با اين حال اين نكته ساده را توانست دريابد كه آن روز نقطه پايان قطعي همراهي طبقه متوسط شهري با فتنه هاي پس از انتخابات بوده است. طبقه متوسط در تهران -بويژه آن عده كه به موسوي راي داده بودند- پس از بيش از 7 ماه نه سندي در باره تقلب مشاهده كردند و نه نشاني از آن اسلام، انقلاب و قانون اساسي ديدند كه موسوي مي گفت براي بازگشت به آنها تلاش مي كند. همين آگاهي باعث شد تا آرام آرام هر يك زماني و به طريقي راه خود را از فتنه گران جدا كنند تا اينكه در 9 دي و بعد 22 بهمن 88 همه آنها كه در 22 خرداد رو در روي هم ايستاده بودند در يك صف ايستادند و اندك جماعت فتنه گر در صفي ديگر مقابل آنها. وقتي صف بندي ها روشن شد، استراتژي ها هم تغيير كرد.
نااميدي از طبقه متوسط در تهران كه از 16 آذر آغاز شد و در 22 بهمن به اوج رسيد، حاميان بيروني جريان فتنه را به فكر واداشت كه ديگر قادر نخواهند بود كف خيابان كاري از پيش ببرند و اصرار بر فراخواني مردم به خيابان جز آبروريزي ناشي از بي اعتنايي مردم نتيجه اي نخواهد داشت. اين نتيجه گيري البته هيچ گاه آشكارا بيان نشد ولي در عمل نشانه هايي وجود داشت كه بر مبناي آن برنامه ريزي هاي جديد در حال انجام است. جريان داخلي هم به سرعت خود را با آنچه «اتاق فكر» هاي تشكيل شده در خارج توصيه مي كردند تطبيق داد و به اين ترتيب سال 89 در شرايطي آغاز شد كه سران داخلي فتنه تصور مي كردند دستورالعمل هايي جديد براي احياي خود در اختيار دارند.
دستور العمل هاي موج دوم بر مبناي دو اصل كليدي طراحي شده بود: 1- جريان فتنه تصميم گرفت با استفاده از معدود حلقه هاي فعالي كه هنوز داخل حاكميت داشت دو كار انجام بدهد. اول اينكه به هر شكل ممكن امتيازي از نظام بگيرند تا بدنه اجتماعي احساس نكند كه حاصل 7 ماه تلاش «هيچ» بوده و باقي مانده انگيزه خود را هم به كلي از دست بدهد. و دوم ؛ بنا بود با استفاده از همين ابزارها حداكثر ميزان اختلاف و بد اخلاقي ميان قواي 3 گانه ايجاد شود تا كار به جايي برسد كه مردم احساس كنند شيرازه كشور از هم پاشيده و ديگر هيچ چيز و هيچ كس به وظيفه خود عمل نمي كند. 2- اصل دومي كه سران فتنه مبناي رفتار خود قرار دادند فاصله گيري تدريجي و البته اعلام نشده از طبقه متوسط و گرايش به سمت بخش هايي از جامعه بود كه عموما سختي زندگي آنها را بيش از ديگر طبقات آزار مي دهد.
همه اين پروژه ها يك به يك پياده شد (و توجه كنيد كه اگر نبود برخي بازوهاي متاسفانه همچنان فعال فتنه درون برخي نهادها نمي توانست پياده شود). تلاش ها براي امتيازگيري از نظام روي دو مسئله خاص تمركز يافت. اول تلاش براي آزادي زندانيان دستگير شده پس از انتخابات و دوم پيش بردن طرحي در مجمع تشخيص مصلحت درباره سياست هاي كلي انتخابات كه عملا اختيارات انتخاباتي شوراي نگهبان را از بين مي برد و مكانيسمي جديد به جاي آن مي نشاند كه در هيچ كجاي قانون اساسي نمي شد پايه و اساسي براي آن يافت. تحليل جريان فتنه در آن مقطع اين بود كه هر كدام از اين دو پروژه به نتيجه برسد مي توانند آن را به عنوان امتيازي معرفي كنند كه «جنبش از نظام گرفت» و بعد دور جديدي از فعاليت هاي خود را با محوريت تلاش براي حضور دوباره درون جامعه سياسي كشور آغاز نمايند. تلاش هاي فراواني چه به شكل نامه نگاري هاي پنهان و چه به صورت پيغام دادن و واسطه فرستادن آغاز شد تا شايد يكي از اين دو پروژه بالاخره ثمري بدهد. با اين حال خيلي زود معلوم شد كه اين تلاش ها دستاوردي نخواهد داشت و نظام نه فريب مي خورد و نه باج مي دهد. در مورد زندانيان هيچ اتفاقي نيفتاد چون اساسا اين امكان وجود نداشت كه با آسان گرفتن بر بانيان فتنه حق مردمي كه تنها انتظار آنها از نظام برخورد با خائنان به انقلاب بود پايمال شود. در مورد قانون انتخابات هم هشدار به موقع و مستند كيهان كه از موضوع مطلع شده بود به سرعت جامعه سياسي و مسئولان نظام را حساس كرد و در حالي كه بسيار تلاش مي كردند تا مي توانند موضوع را عادي سازي كنند (در حالي كه در مجمع موضوع را به عنوان يك اولويت مطرح كرده بودند) روشنگري هاي صورت گرفته نهايتا اجازه نداد داستان به همان شكلي جلو برود كه آقايان منجي فتنه مي خواستند و مي پسنديدند.
وقتي معلوم شد باجي در كار نيست و از آن طرف سرمايه اجتماعي هم به سرعت در حال ريزش بود، زمزمه برخي اختلاف ها درون جريان فتنه بلند شد. برخي از تيپ هاي عاقل تر در حلقه هاي دروني اين بحث را مطرح كردند كه آيا بهتر نيست تا بيش از اين آبروريزي نشده همه چيز همين جا تمام شود؟ همين عده بودند كه مي گفتند همين كه موضوع انتخابات به مجمع تشخيص رفته براي معترضان يك دستاورد است بنابراين بايد روي همين ايستاد و آن را به عنوان يك پيروزي قلمداد كرد و دنبال چيزي بيش از آن نبود چه تلاش بيشتر مصداق طلب روزي ننهاده كردن است. باز همين افراد بودند كه پس از 22 بهمن بيانيه هايي آماده كردند تا اعلام كنند همه داستان هاي رخ داده پس از انتخابات را پايان يافته مي دانند و آماده اند كه به دامان نظام بازگردند. در مقابل اين افراد، كساني مانند موسوي و كروبي قرار گرفتند كه همچنان متوهمانه تصور مي كردند راهي براي جلو رفتن هست.
راهي كه طرف خارجي از طريق واسطه هاي پنهان و آشكار خود پيش پاي اين جماعت گذاشت -همانطور كه در بالا اشاره شد- آن بود كه به جاي طبقه متوسط براي مدتي روي طبقه محروم تمركز كنند. علت امر دو چيز بود: نخست اينكه براي مدتي خود را از رنج مواجه شدن با طبقه متوسط كه تازه در حال پي بردن به خدعه اي بود كه اين جماعت با آن كرده بودند برهاند و دوم اين تصور در بين كانون هاي خارجي تغذيه كننده فتنه وجود داشت كه اگر بتوانند طبقات محروم را حتي اندكي با خود همراه كنند آن وقت ناآرامي هاي خياباني دوباره آغاز خواهد شد و مي توان پس از مدتي همه چيز را به حال و هواي روزهاي اول پس از 22 خرداد بازگرداند.
تمركز فريبكارانه كروبي و موسوي بر مطالبات معلمان و كارگران در آستانه روزهاي 11 و 12 ارديبهشت دقيقا ناشي از همين پروژه بود كه البته گفتيم صفر تا صد آن را جايي بيرون از مرزهاي ايران نوشته و به عنوان يك دستور العمل لازم الاجرا به داخل منتقل كرده بودند. طبقه محروم و رنج كشيده ملت ايران اما به خوبي نشان داد كه اين قشر از ملت ايران چقدر باهوش و از حيث توان تشخيص سره از ناسره تا چه اندازه تيزبين و با بصيرت هستند.
اين طبقه ميان خود و جريان فتنه هيچ احساس علقه اي نمي كرد و حتي به جرئت مي توان گفت شلوغ كاري هاي آنها را حتي پي گيري هم نكرده بود. همين موضوع كه پس از حدود يك سال آقايان تازه به فكر طبقات زحمتكش افتاده بودند خود دليل روشني بود بر اينكه كاسه اي زير نيم كاسه است و الا اگر واقعا مطالبات اين مردم ارزشي داشت حتما در ايام انتخابات و روزهاي پر هيجان پس از آن كسي از آنها سراغ مي گرفت. مهم تر از اينها آنچه فتنه گران محاسبه نكرده بودند اين بود كه طبقات مستضعف جامعه به سبب توهين هاي مكرر سران فتنه و اراذل و اوباش اجاره اي آنها به ارزش هاي انقلابي و ديني خصوصا حادثه روز عاشورا تنفري بي مانند از فتنه گران به دل دارد و در نتيجه نه فقط خود را به خاطر آنها به زحمت نخواهد انداخت بلكه به دنبال فرصتي است تا بغض فروخورده خود از آنها را بگشايد و انتقام آن همه پرده دري ها را بستاند.
درست به همين دلايل در روزهاي 11 و12 ارديبهشت هيچ اتفاقي كه مطلوب فتنه گران باشد نيفتاد و مي توان با قاطعيت پيش بيني كرد از اين به بعد در هيچ زمان ديگري هم نخواهد افتاد. سران فتنه و خصوصا دوستان امنيتي آنها در خارج از ايران اميد فراوان داشتند كه در اين دو روز خوني از دماغ كسي بريزد تا بتوانند آن را مقدمه ناآرامي هاي جديد در سالگرد انتخابات قرار دهند. وقتي اين اتفاق رخ نداد برخي با ساده انديشي انتظار داشتند كه اين بار ديگر سران فتنه خردمندي پيشه كنند و به دامان نظامي كه تا امروز آنها را مهربانانه تحمل كرده بازگردند ولي اين اميد چندان بجا نبود. حمايت ديروز سران فتنه از تروريست هايي كه دستشان به خون مردم بي گناه و فرزندان ملت آلوده است نشان داد كه براي اين افراد بازگشتي در كار نيست و اميد اصلاح خام انديشي است.
اكنون همه چيز پايان يافته است و براي سران فتنه هيچ توصيفي زيبنده تر از اين نيست كه بگوييم چند نفر به خيل ضد انقلاب و تروريست ها اضافه شده اند. مبارك آقايان باشد!
سرمقاله روزنامه کیهان در روز 23 اردیبهشت 1389
