آخرین تحلیل درباره سوریه

مسئله سوریه، چه کسی تا اینجا برنده بازی است؟

با آغاز دور جدید خشونت ها در دو شهر دمشق و حلب که برگترین و مهم ترین شهرهای سوریه محسوب می شوند، و توفیق نسبی ارتش سوریه در کنترل وضعیت این دو شهر، اکنون این سوال بوجود آمده که تا اینجا چه کسی برنده بازی است.

5 نکته زیر مقدمه ای برای پاسخ به این سوال هاست.

1- اکنون کاملا روشن شده است که معارضه سوری و کشورهای حامی آن، قادر به بردن نبرد میدانی از ارتش و نیروهای امنیتی سوریه نیستند. درمیدان نبرد، هر جا که ارتش با معارضه رویارو شده برنده ارتش بوده است. مهم تر اینکه معارضه سوری تا امروز قادر به همراه کردن مردم سوریه و دادن جنبه اجتماعی فراگیر به بحران نبوده است. در بدترین حالت، مردم سوریه منفعل و منتظر هستند تا ببینند برنده منازعه کدام طرف است. دمشق اکنون کاملا امن است و وضعیت امنیتی حلب هم که معارضه اعلام کرده با تمام قوا درصدد تسخیر آن است رو به ثبات می رود.

2- ارتش سوریه در حال تست گزینه های جدید است. به موازات نظامی تر شدن معارضه سوری، و مشخص شدن ماهیت تروریستی آن، ارتش اکنون آزادی عمل بیشتری برای درگیری با معارضه دارد. دولت سوریه هم راهبرد خود در زمینه تمرکز صرف روی محیط داخلی را تغییر داده و تصمیم گرفته است که پروژه ناامن کردن مرزهای کشورهای مداخله کننده در امرو خود را به طور جدی در دستور کار قرار بدهد. جابجا کردن محموله های موشکی و سلاح های شیمیایی و اصابت گلوله خمپاره به مرز سوریه و سرزمین های اشغالی در جولان، علائم اولیه این تغییر راهبرد ارزیابی می شود.

3- اکنون این موضوع تقریبا به طور کامل برای غربی ها روشن شده است که بدون یافته شدن یک راه حل سیاسی برای مسئله سوریه، این موضوع با ابزار نظامی و امنیتی صرف حل نخواهد شد. حتی اگر دولت بشار اسد سقوط کند –احتمالی که روز به روز ضعیف تر می شود- باز هم محتمل ترین اتفاق در این کشور این است که جای دولت و اپوزیسیون عوض شود و این بار علوی ها که گروهی بسیار منسجم و قدرتمند در سوریه محسوب می شوند به معارضه علیه دولت سنی مستقر روی بیاورند. بنابراین اکتون برای همه طرف ها روشن شده است که باید به دنبال یافتن راه حلی سیاسی برای این موضوع باشند که هر دو طرف را راضی کند. در شرایطی که طرح کوفی عنان هم کاملا شکست خورده، هرگونه طرح سیاسی برای سوریه در آینده بی شک نمی تواند از مبدا غرب تولید شود.

4- هم اکنون نشانه هایی از علاقه معارضه به مذاکره با دولت سوریه دیده می شود. حتی بخش هایی از تشکیلات تروریستی ارتش آزاد اعلام کرده اند که حاضرند تداوم دولت فعلی به ریاست معاون بشار اسد را بپذیرند. برخی شنیده ها حکایت از آن دارد که امریکایی ها تماس هایی را هم با برخی چهره های اطراف بشار برای تحقق نوعی سناریوی یمنی که در آن رییس جمهور برکنار می شود اما دولت بر سر کا می مامند آغاز کرده اند. اگرچه همه این تماس ها شکست خورده و اطرافیان اسد قاطعانه از تداوم دولت قانونی وی دفاع کرده اند، صرف اینکه امریکا و معارضه رویکردهای مذاکراتی را در پیش گرفته اند نشان می دهد محدودیت های عملیاتی صحنه نبرد در حال تحمیل اقتضائات خودبه آنهاست.

5- به رغم همه لفاظی هایی که از جانب صهیونیست ها و امریکایی ها شنیده می شود، تحلیلگران مرتبط با موضوع می گویندکه احتمال ورود غرب به هرگونه مداخله نظامی در سوریه منتفی است. اصلی ترین علت این است که امریکایی ها به خوبی می دانند که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آغاز یک مداخله نظامی جدید به سرعت به سقوط وجهه اوباما نزد مردمی منتهی خواهد شد که خواهان جمع شدن هر چه سریع تر بساط مداخله در خارج و تمرکز دولت روی مسائل داخلی هستند. صهیونیست ها هم اگرچه علنا نمی گویند ولی به لحاظ اطلاعاتی به این ارزیابی رسیده اند که آغزا هرگونه رویارویی نظامی می تواند مرزهای بی ثبات آنها را به ناامنی کامل بکشاند و جولان را به سینایی دیگر تبدیل سازد.

این یادداشت در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۹۱ در مشرق نیوز منتشر شده است.

چرا امریکا نتیجه نمی گیرد؟

بحران نتیجه در راهبرد فشار

 آیا امریکا می تواند نتیجه بگیرد؟ این مهم ترین سوالی است که سیاستگذاران بخش ایران در کاخ سفید حالا دل مشغول یافتن پاسخ آن هستند. بحران نتیجه مهم ترین بحرانی است که، استراتژی امریکا در قبال ایران گرفتار آن است. امریکایی ها یک سلسله هدف گذاری مشخص و اعلام شده درباره ایران دارند: 1- ایران باید در جامعه جهانی منزوی شود و امنیت آن روز به روز کمتر شود 2- باید درون ایران میان مردم و حکومت شکاف ایجاد شده و اعتراضات تبدیل به پدیده امنیتی شود 3- برنامه هسته ای، موشکی و منطقه ای ایران باید تعدیل شود 4- جلو رشد الگوی ایران در منطقه گرفته شود 5- اجازه تسلط ایران به ابزارهای جدید قدرت در حوزه های نرم، نیمه سخت و سخت بویژه حوزه های دانش و فناوری داده نشود.

همه آنچه امریکایی ها با اشارت اسراییل و با همراهی برخی دیگر از کشورهای غربی در حال انجام آن علیه ایران هستند برای رسیدن به این هدف هاست. فرضا امریکا در اعمال همه این فشارها موفق باشد –که خواهیم دید به هیچ وجه اینگونه نیست- معیار اصلی برای ارزیابی میزان موفقیت یا عدم موفقیت راهبرد آن در قبال ایران این است که چقدر در رسیدن به اهداف خود موفق بوده است. پس عملا، اگر هدف ما ارزیابی راهبرد امریکا در اعمال فشار حداکثری علیه ایران از طریق ترکیب گزینه های فشار باشد، به دو سوال مهم باید جواب داد: اول: امریکا واقعا تا چه حد در وارد کردن فشار به ایران موفق بوده است؟ و دوم، این فشارها –فرضا وارد هم شده باشد- چقدر در رسیده به اهداف خود موفق بوده است؟

این نوشته به سوال اول می پردازد. در مقاله ای دیگر به سوال دوم جواب خواهعیم داد.

نخستین ابزار امریکا برای اعمال فشار بر ایران ایجاد تهدید معتبر نظامی بوده است به این معنا که ایران شمشیر داموکلس حمله نظامی را دائما بالای سر خود احساس کند. سوال این است: آیا ایران اکنون تهدید نظامی امریکا را معتبر می داند؟ به چند دلیل پاسخ این سوال قطعا منفی است. اول اینکه ایران به خوبی می داند خط قرمز امریکا افزایش سطح تنش با ایران تا اندازه ای است که این تنش منجر به درگیری نظامی بشود. نامه ای که چند ماه پیش اوباما به مقام های عالی کشورمان فرستاد هدفی جز این نداشت که همین نکته را روشن کند. امریکا بسیار نگران است که ایران تهدیدهای نظامی را که علیه آن مطرح می شود جدی بگیرد و پاسخی پیش دستانه به آن بدهد. در آن صورت امریکا وارد درگیری ناخواسته ای خواهد شد که نه سودی برای آن دارد و نه قادر به کنترل ابعاد و نتایج آن است. بنابراین اتفاقا سیاست دولت امریکا –برخلاف آنچه اسراییلی ها توصیه می کنند- این است که ایران تهدید نظامی علیه خود را بیشتر از یک حد معین جدی نگیرد و بنابراین مسخره است که کسی تصور کند با چنین سیاستی می توان یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران بوجود آورد. درست است که ایران از جنبه نظامی آماده هر نوع رویارویی احتمالی است، اما از جنبه راهبردی و با توجه مجموعه ارزیابی هایی که از سیاست امریکا وجود دارد، احتمال بالفعل شدن تهدید نظامی بسیار پایین و عملا درحد صفر است؛ و تازه اینها همه در حالی است که ما اساسا درباره دلایلی که باعث شده امریکا چنین سیاستی داشته باشد هیچ جیز نگفته ایم.

ابزار دوم اعمال تحریم تا حدی است که اقتصادی ایران دچار نوعی فلج شود و معیشت مردم به مخاطره بیفتد. در این تردیدی نیست –اگرچه بسیار کم به آن پرداخته می شود- که هدف تحریم هایی که تا کنون از جانب امریکا یا به تحریک امریکا و توسط کشورهای دیگر علیه ایران اعمال شده مستقیما زندگی و معیشت مردم است نه برنامه هسته ای یا موشکی ایران آنطور که آنها ادعا می کنند. نقشی هم که متقابلا نظام در این میان ایفا کرده این است که تلاش کرده از زندگی و معیشت مردم در مقابل هجمه های غرب دفاع و صیانت کند. با این حال، تاکنون غربی ها خود معترفتند که تحریم به هیچ وجه یک ابزار کامل یا حتی نسبتا کامل فشار بر روی ایران نیست. اولا تحریم های اروپا و امریکا آنگونه که خودآنها یا برخی محافل در داخل سعی می کنند جا بیندازند آنچنان هم فاجعه بار نیست. سر و صدایی که در این باره شده بسیار بزرگتر از خود واقعیت است. به همین یک نکته توجه کنید که امریکایی ها به ناچار 20 کشور مهم دنیار را که عملا مهم ترین مشتریان نفت ایران هستند از تحریم ها معاف کرده است و این کشورها نه فقط می توانند نفت ایران را بخرند بلکه اجازه همه نوع مبادله بانکی با ایران را هم دارند. ثانیا، تنها اتفاق واقعی که در اثر تحریم ها رخ داده این است که هزینه مبادله کالا وخدمات با بیرون از ایران افزایش پیدا کرده و هیچ طرفی نمی تواند ادعا کند –و نکرده است- که در اثر این تحریم ها مبادله کالا و خدمات میان ایران و دنیای خارج قطع شده است. همچنان ایران از هر کجای جهان که بخواهد هر کالایی را تامین می کند، شادی قیمت آن کمی گران تر از قبل باشد ولی در اصل قضیه هیچ تردیدی نیست. دقیقا به همین دلیل است که غربی ها به جای اینکه انرژی خود را صرف سفت و سخت تر شدن اجرای تحریم ها بکنند، عملا کاری جز بزرگنمایی رسانه ای آن و تلاش برای ایجاد رفتارهای هیجانی در مردم نمی کنند.

همین موضوع معروف مرغ را در نظر بگیرید. واقعا اگر هر خانواده ایرانی تصمیم بگیرد به اندازه مصرف معمول خود مرغ تهیه کند آیا کمبودی در بازار وجود خواهد داشت؟ و اگر در بازار کمبود وجود نداشته باشد آیا دیگر دلیلی برای بالا ماندن قیمت باقی می ماند؟ مسئله در مورد مرغ –که پروژه دشمن تکرار آن در مورد سایر کالاهای اساسی است- این است که مردم دچار این باور ذهنی شوند که باید بسیار بیشتر از نیاز خودشان مرغ تهیه و ذخیره کنند و نتیجه این باور هم این بشود که در مواجهه با این کالای خاص یک رفتار هیجانی از خود بروز بدهند نه رفتاری روتین که در شرایط عادی همواره داشته اند. بنابراین اگر هم مشکلی وجود داشته باشد، بیش از هر چیز درالگوها و باوردهای ذهنی خریداراین و مصرف کنندگان به عنوان عامل های اقتصادی است که شرایط برای آنها اضطراری تصویر شده و در نتیجه آنها هم اضطراری رفتار می کنند نه نه نفس الامر مسئله. بنابراین کنترل پدیده تحریم برای ایران بیش از هر چیز دیگر یک عملیات در حوزه نرم و با هدف گذاری روی ادراک مردم است و در جنگ واقعی اقتصادی ایران بازی را برده است.

گزینه بعدی برای اعمال فشار به ایران عملیات اطلاعاتی بوده است. در یادداشت هفته گذشته اجمالا ابعاد این پدیده را توصیف کردیم. حال سوال این است که آیا این گزینه عملا آنطور که ادعا می شود اجرا شده و موفق بوده است. یکی از مسائلی که نه امریکایی ها و نه اسراییلی ها درباره آن حرف نمی زنند حجم عملیات هایی که برای آن برنامه ریزی و حتی هزینه کرده بودند اما پیش از اجرا در نطفه خفه شد و تمام شبکه مجری و پشتیبانی کننده آن در تور اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی گرفتار آمد. همین عملیات ها منجر به آن شده است که اکنون اشراف نظام جمهوری اسلامی به شبکه ها و شیوه های کاری سرویس های غربی فوق تصور حتی خوش بین ترین ناظران باشد. بنابراین گام اول در ارزیابی این موضوع که ایران در نبرد اطلاعاتی موفق شده یا نه این است که به اطلاعات واقعی استناد شود نه بازی های تبلیغاتی که هر روز و ساعت غربی ها به راه می اندازند. مسئله بعدی این است که عملیات اطلاعاتی در انجام مهم ترین هدف خود ناکام بوده است. این عملیات بنا بود در سرعت برنامه هسته ای و موشکی ایران اختلال ایجاد کند اما دقیقا از وقتی اسراییلی ها ادعا می کنند در حال کند کردن برنامه ایران هستند، این برنامه هم از حیث تجهیزات و هم از نظر ابعاد تاسیسات و هم از جهت سرعت تولید مواد سرعت بیشتری گرفته است. به علاوه مثلا در حوزه عملیات سایبری، اکنون ایران به انواعی از روش های مقابله به مثل مجهز شده است که با توجه به وابستگی شدید طرف غربی به عملیات تحت شبکه امکان آسیب پذیری آن را به شدت افزایش می دهد.

بنابراین نتیجه این است: ایران تحت فشار هست ولی گزینه های فشار آنطور که غربی ها انتظار دارند و ادعا می کنند خوب کار نمی کند.

به زودی در این باره بحث خواهیم کرد که غرب در تحقق آن 5 هدف راهبردی که در ابتدای این نوشته برشمردیم چه مقدار توفیق داشته است.

این یادداشت روز سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱ در روزنامه وطن امروز منتشر شده است.