پیوند انحراف و هاشمی

مهدی محمدی در گفت‌وگو با فارس:

جریان انقلاب برای شکست رفسنجانی نیازی به احمدی‌نژاد ندارد/ رفتار حلقه انحراف مهم‌ترین عامل امیدواری دشمن

* آقای محمدی! فکر می کنید حالا که آقای هاشمی وارد صحنه شده، استراتژی انتخاباتی احمدی نژاد و دولت چگونه خواهد بود؟

- فرقه انحراف می‌خواهد تهدید هاشمی برای نظام را برای خودش تبدیل به فرصت کند. آنها می دانند که نظام دلایلی در دست دارد که با آنها می توان مشایی را صد بار رد صلاحیت کرد اما امیدشان این است که نظام به دلایل سیاسی به احمدی نژاد پناه بیاورد و مشایی را تایید صلاحیت کند.

* یعنی چه؟

- یعنی اینکه به تدریج و با نزدیک شدن به انتخابات، رادیکالیسم هاشمی علیه نظام آنقدر اوج بگیرد که نظام حس کند هیچ کدام از کاندیداهای اصولگرای موجود در صحنه نتوانسته‌اند موجی در مقابل او ایجاد کنند و در نتیجه قادر به شکست دادن او نیستند. احمدی نژاد و مشایی تصور می کنند که اگر این وضع ایجاد شود، راه برای تایید صلاحیت مشایی باز خواهد شد. مبنای این حرف هم این است که فکر می کنند فقط خودشان هستند که می توانند جلوی هاشمی بایستند و مردم هم فقط با احمدی نژاد جلوی هاشمی خواهند ایستاد. به همین دلیل می بینید که اخیرا در سایت هایشان به استفاده از ادبیات انقلابی روی آورده اند و آقای مشایی دائما از ولایت فقیه حرف می زند. این به این دلیل است که در واقع می خواهند به نظام بگویند به موازات جدی شدن خطر هاشمی، چاره ای جز گرایش به سمت احمدی نژاد نیست و احمدی نژاد هم آنقدرها که تا به حال تصور شده با ارزش های انقلاب اسلامی مخالف نیست.

* این راهبرد جواب می دهد؟

 

- نه، چند اشکال خیلی مهم دارد. اول اینکه من جدا اعتقاد دارم که اکنون دیگر تفاوت بنیادینی بین دیدگاه های احمدی نژاد و هاشمی درباره موضوعاتی مانند سیاست خارجی، پرونده هسته ای، سوریه، بیداری اسلامی، لیبرالیسم اقتصادی، اباحه گری در حوزه فرهنگ، درگیری با ساختار نظام و حرکت به سمت چالش با رهبری نیست. اینها خیلی به هم نزدیک شده اند. احمدی نژاد و مشایی اگر بخواهند حرف های واقعی شان را بزنند 90 درصد همان حرف های هاشمی از آب درخواهد آمد. بنابراین این نزدیکی دیدگاه باعث می شود اصلا این دو نتوانند با هم آن دو قطبی را که ادعا می کنند، بسازند.

اشکال دوم این است که تجربه ساختارشکنی و بی پروایی سیاسی احمدی نژاد بسیار تلخ بوده است. احمدی‌نژاد اکنون دیگر در موقعیتی نیست که از نظام بخواهد یک بار دیگر به او اعتماد کند. او 8 سال مورد اعتماد بوده و از این اعتماد بارها عدول کرده است. احمدی نژاد خیال می کرد با ایستادن در مقابل نظام موج افکار عمومی درست می کند و قهرمان خواهد شد؛ در حالی که می بینیم نه تنها در بین اپوزیسیون جایی پیدا نکرد، بلکه درون نظام هم نوعی بی‌اعتمادی زوال ناپذیر نسبت به خود ایجاد کرده است. آقایان آن روز که استراتژی حمله به خطوط قرمز نظام و فاصله‌گذاری با رهبری را آغاز کردند باید فکر این روزها را هم می کردند. بنابراین من تصور می کنم صرف نظر از اینکه در صحنه انتخابات چه اتفاقی خواهد افتاد، امکان ندارد که دوباره به احمدی نژاد اعتماد شود.

اشکال بعدی این است که اتفاقا آنطور که من می‌فهمم، اتفاقی که این بار باید بیفتد، این است که باید ثابت شود جریان انقلاب برای شکست هاشمی هیچ نیازی به منحرفان ندارد. مسلما هاشمی پیروز انتخابات 24 خرداد نخواهد بود اما برای شکست او نیازی هم به این نیست که فرقه انحراف به کمک گرفته شود. هر دو این جریان ها درباره سبد رای خود عمیقا دچار توهم هستند. می بینید که حتی سفرهای استانی به فضاحت کشیده شده هم نتوانسته آقایان را از خواب بیدار کند و در جلساتشان دور هم می نشینند از استقبال پر شکوه در سفرهای انتخاباتی حرف می زنند! مردم احمدی نژاد را مسبب وضع اقتصادی خود می دانند و تلاش او برای مقصر نشان دادن این و آن هم کارگر نبوده است.

از طرفی هاشمی هم بیش از 4 سال است که جلوی چشم ملت ظاهر نشده. مردم آخرین بار او را در نماز جمعه 88 دیده اند. این بار که هاشمی برای مناظره ها –که شکلش هم با 88 متفاوت شده- به تلویزیون بیاید، مردم با پیرمرد فرتوتی مواجه خواهند شد که حتی توان راه رفتن هم ندارد. بعید می دانم جامعه ایرانی عبور از سخت ترین و پیچیده ترین مقطع تاریخی خود را روی دوش چنین کسی بگذارد. آقای هاشمی تمام شده است. کسانی از خارج از ایران و از درون دولت او را به صحنه کشاندند چون چاره دیگری نداشتند. دولتی‌ها خیال می‌کردند که این تنها راه تایید صلاحیت کاندیدایشان است و خارجی‌ها هم به هاشمی به عنوان آخرین امید خودنگاه می کنند.

* اگر مشایی رد صلاحیت شود دو قطبی دولت- هاشمی رخ نخواهد داد. به جای آن چه اتفاقی می افتد؟

- متافیزیک فرقه‌ای احمدی نژاد او را وادار خواهد کرد که به رد صلاحیت مشایی واکنش حداکثری نشان بدهد. این اتفاق که افتاد، او عملا از طریق حمله به نظام برای هاشمی ظرفیت سازی خواهد کرد. در نتیجه احمدی نژاد می‌شود یک عضو ستاد هاشمی!

* گفتید کاندیداتوری هاشمی نتیجه تلاش دولتی هاست. این را بیشتر توضیح بدهید؟

- روشن است. کاندیدا شدن هاشمی محصول کارنامه دولت است. این دولت است که با رفتارهای ضد ساختاری خود هاشمی را امیدوار کرده و به صحنه کشانده است. مسلما اگر دولت به مبانی سوم تیر 84 پای بند می ماند و دائما مقابل ساختار نظام نمی ایستاد و همتش را به جای حاشیه سازی، صرف حل مشکلات مردم می کرد، معنا نداشت که هاشمی در 80 سالگی هوس کاندیداتوری به سرش بزند. دولت طوری رفتار کرده که هاشمی حس می کند فرصت بی نظیری دارد و نباید آن را از دست بدهد. آقای هاشمی و دوستانشان در استشمام بوی کباب البته اشتباه کرده اند ولی در اینکه رفتار احمدی نژاد اصلی ترین عامل مجدد امیدوار شدن دشمن و جریان فتنه است، هیچ شکی نیست.

* حالا اصولگرایان چه باید بکنند؟

- جریان اصولگرا حتما به وحدت خواهد رسید و این وحدت حول رای آورترین کاندیدای ممکن –که البته الان معلوم نیست چه کسی است و تنها بعد از پخش برنامه های انتخاباتی از صدا و سیما معلوم می شود- شکل می گیرد. وقتی چنین وحدتی ایجاد شد –که البته هم هاشمی و هم احمدی نژاد برای جلوگیری از آن تلاش می کنند- به عقیده من این انتخابات در دور اول به نفع کاندیدای اصولگرایان تمام خواهد شد. کنار رفتن همه چهره های سرشناس اصولگرا به نفع یک نفر موجی ایجاد می کند که در دور اول کار را تمام خواهد کرد.

درباره بررسی صلاحیت هاشمی

اعضای شورای نگهبان روزنامه‌های خارجی را بخوانند

ابراز علاقه تقریباً لاینقطع رسانه‌ها و تحلیل‌گران غربی نسبت به کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی نشان می‌دهد که محاسبات غرب روی هاشمی رفسنجانی بسیار ویژه است.

تا حدود یک ماه قبل یعنی زمانی که هنوز معلوم نبود هاشمی در انتخابات کاندیدا خواهد شد یا نه  ــ یا به‌عبارت دیگر تقریباً معلوم بود که وی در انتخابات کاندیدا نمی‌شود ــ منابع غربی می‌گفتند چندان برای آنها فرقی نمی‌کند چه‌کسی در ایران رییس جمهور شود چرا که می‌دانند تصمیم‌های مهم را در ایران نهایتاً رهبری می‌گیرد.

اکنون اما آن لحن تغییر کرده است. حالا حتی اسراییلی‌ها هم این را پنهان نمی‌کنند که رییس جمهور شدن هاشمی رفسنجانی اتفاقی مبارک برای آنهاست.

3 گزاره زیر در تقریباً همه مطالبی که منابع غربی درباره هاشمی منتشر کرده‌اند به چشم می‌خورد:

1 ــ هاشمی کاندیدایی عملگراست که می‌تواند همان‌طور که جنگ را به پایان برد برنامه هسته‌ای ایران را هم تمام کند.

2 ــ هاشمی با هدف ایجاد حداکثر درگیری با ساختار نظام وارد میدان شده است.

3 ــ هاشمی کسی است که در حوادث سال 88 جانب جنبش سبز را گرفت.

این 3 گزاره به‌طور خلاصه نشان‌دهنده عمق باور غربی‌ها به هاشمی است و نشان می‌دهد که آنها هنوز به هاشمی به‌مثابه ذخیره‌ای استراتژیک نگاه می‌کنند که قادر است پروژه‌های نیمه‌تمام آنها را در ایران کامل کند.

خصوصاً درباره برنامه هسته‌ای غربی‌ها اکنون دیگر دراین‌باره حرف چندانی نمی‌زنند که تصمیم‌گیرنده نهایی رهبری است، بلکه به‌تازگی شروع به بحث درباره میزان نقشی کرده‌اند که هاشمی می‌تواند در پایان دادن به این برنامه و تکرار تجربه 82-84 داشته باشد.

این نوع نگاه به هاشمی باید برای کسانی که در داخل ایران درباره صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری تصمیم می‌گیرند، عمیقاً جالب توجه باشد. ما نمی‌دانیم چه ارتباطاتی میان هاشمی و خانواده‌اش، یا حتی اطرافیان او، با غربی‌ها وجود دارد ولی این را می دانیم که این‌همه ذوق‌زدگی نمی‌تواند بی‌دلیل باشد.

اگر هاشمی غیر از آن است که غربی‌ها می‌گویند باید هرچه زودتر تکلیف خود را با این اظهارات روشن کند و اگر همین است که آنها می‌گویند، این شورای نگهبان است که باید تکلیف خود و ملت را با هاشمی روشن سازد.

یادداشت منتشر شده در خبرگزاری تسنیم در روز 29 اردیبهشت 1392

آقای هاشمی! نتیجه را می پذیرید؟

تعداد سوال‌هایی که آقای هاشمی باید به آنها جواب دهد، سر به چند هزار می‌زند. فهرست کردن این سوالات هم پرزحمت است و هم نالازم؛ چرا که ظاهرا آقای هاشمی به صحنه نیامده که به سوالی جواب بدهد. وی حتی به سوال‌های خود هم جواب نداده است. با این حال یک سوال هست که آقای هاشمی و کل جبهه فتنه نمی‌توانند آن را بی‌پاسخ بگذارند. این سوالی است که سرنوشت انتخاباتی هاشمی و هر کس دیگری را که اراده حضور در مبارزه انتخاباتی را دارد روشن خواهد کرد. این سوال را البته ما اختراع نکرده‌ایم. در واقع کل مساله اختراع خود آقای هاشمی است. ما فقط یکی از مواریث ایشان را بیرون کشیده‌ایم و می‌خواهیم آن را جلوی چشم ملت بگذاریم.

آن سوال این است: آقای هاشمی! فرض کنیم انتخابات را باختید؛ نتیجه را می‌پذیرید؟

ساده‌ترین جوابی که می‌توان از قول آقای هاشمی به این سوال داد این است: نه! به چه دلیل ما باید فکر کنیم آقای هاشمی جواب متفاوتی خواهد داد؟ سال 84 آقای هاشمی انتخابات را باخت اما نتیجه را نپذیرفت؛ آن هم انتخاباتی که نه اصولگرایان بلکه دولت محمد خاتمی و در واقع مریدان خود آقای هاشمی آن را برگزار کرده بودند. هاشمی در سال 84 مفهومی به نام رای سازماندهی شده را اختراع کرد و تا آخر پای آن ایستاد.

سال 88 هم هاشمی نتیجه انتخابات را نپذیرفت. فتنه 88 و ادعای تقلب در آن به یک معنا نسخه تکامل‌یافته همان ایده رای سازمان‌یافته بود. تقریبا همه سران جبهه اصلاحات می‌دانستند انتخابات را باخته‌اند و اساسا در انتخاباتی که آن را عملا معلم‌ها و امنای مساجد برگزار می‌کنند کسی اگر بخواهد هم نمی‌تواند تقلب کند. منتها باز هم هاشمی نتیجه را نپذیرفت. نه فقط نپذیرفت بلکه میرحسین موسوی را هم در این باره که توهماتش عین حقیقت است به جمع‌بندی رساند و آن همه فجایع را روی دست ملت گذاشت.

این سابقه آقای هاشمی است. در کجای این سابقه کوچک‌ترین تضمینی است که بر مبنای آن بتوان به هاشمی اعتماد کرد که نتیجه انتخابات را خواهد پذیرفت و اگر هم اعتراضی داشت آن را از مجاری قانونی پیگیری خواهد کرد.

چرا نباید فکر کنیم هاشمی دوباره دبه درمی‌آورد، بخشی از سرمایه رای خود را به سرمایه آشوب تبدیل می‌کند و فرزندان و اطرافیانش هم تا می‌توانند و با استفاده از هر ظرفیتی که دارند در این آتش خواهند دمید. خارجی‌ها هم – به عنوان یکی از مدافعان اصلی آقای هاشمی- از همین حالا شروع کرده‌اند.

سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا دیروز روی صفحه فیس بوکش عکسی از هاشمی منتشر کرده و کنار آن نوشته میزان رای ملت است! جلوتر که برویم لابد کمک‌های مالی و اطلاعاتی و سیاسی هم از راه خواهد رسید.

به لحاظ سیاسی هم منطقی نیست که هاشمی باخت را بپذیرد. وی در 80 سالگی به‌رغم اینکه می‌داند درون نظام هیچ موافقتی با حضور او در این صحنه نبوده پا به میدان گذاشته است. آیا فردی که این حجم از ریسک را می‌پذیرد آماده است وقتی انتخابات را باخت، بگوید تشکر می‌کنم، رقابت خوبی بود و خداحافظ! باور کردن چنین امری ساده‌دلی محض است و ما البته این مقدار ساده نیستیم.

آقای هاشمی اکنون باید به ملت ایران ضمانت‌هایی واگذار کند که بتوان باور کرد او به مکانیسم‌های قانونی برگزاری انتخابات، اعلام نتایج و بررسی اعتراضات احتمالی پایبند خواهد ماند. این ضمانت‌ها باید همین حالا و قبل از اتمام بررسی صلاحیت‌ها از سوی شورای نگهبان ارائه شود. پس از آن هر چه گفته شود حرف است و حرف هم که می‌دانید باد هواست.

سرمقاله روزنامه وطن امروز در روز سه شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲

سرمقاله وطن امروز، 22 اردیبهشت 1392

دو قطبی مشائی و هاشمی، دروغ بزرگ انتخابات ۹۲

کسانی سعی خواهند کرد بگویند اصلی‌ترین ۲ قطبی این انتخابات ۲ قطبی مشایی- هاشمی است.

1- آرایش صحنه انتخابات تا جایی که به ثبت‌نام کاندیدا‌ها مربوط می‌شود اکنون روشن است. صحنه‌ای که دیروز رخ داد کمتر پیش‌بینی می‌شد. دقیقه نودی بودن مفهوم سیاست‌ورزی در ایران میزانی از عدم ‌قطعیت را به‌وجود آورده که بسیار فراتر از حد استاندارد است. برخی کاندیدا‌ها شاید حتی خود نیز تا حدود ساعت 5 بعدازظهر دیروز نمی‌دانستند چه خواهند کرد. بنابراین اکنون با آرایشی روبه‌رو هستیم که ماهیتی بسیار هیجانی دارد.

2- اکنون یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی که رخ خواهد داد این است که کسانی سعی خواهند کرد بگویند اصلی‌ترین 2 قطبی این انتخابات 2قطبی مشایی- هاشمی است. هم مشایی تلاش خواهد کرد این خط را القا کند و هم هاشمی. چرا که هر 2 حس می‌کنند این وضع کاملا به نفع آنهاست. کسانی که هاشمی را دیروز در دقیقه 90 به جمع‌بندی رساندند، فقط در این اندیشه‌اند که از تنفر اجتماعی نسبت به جریان انحراف و اینکه نظام قصد ندارد به این تفکر اجازه تداوم بدهد، استفاده کنند.

 علاوه بر این هاشمی دوباره این فریب را خورده است که جامعه به او به عنوان نماد نجات و هوشمندی اعتماد خواهد کرد. مشایی هم تصور می‌کند همین که بتواند 2 قطبی خود و هاشمی را احیا کند، کار تمام است. هر دوی این تصورات اشتباه است. اکنون 2 قطب این انتخابات هاشمی و مشایی نیستند. یکی از مهم‌ترین پیام‌های انتخابات 92 این است که هاشمی و مشایی در یک قطب یعنی قطب ساختارشکنان و ضدارزش‌گرایان قرار دارند و مجموعه اصولگرایان نیز در سوی مقابل، قطب دوم را تشکیل می‌دهند.

 بزرگ‌ترین دروغی که از این پس گفته خواهد شد این است که انتخابات 92 فقط این 2 قطب را دارد ولاغیر. انقلاب اسلامی و عبور از پیچ تاریخی در گرو این است که درک کنیم قطب مقابله با ارزش‌های انقلاب اسلامی یک بار دیگر با تمام توان به صحنه آمده است و درون آن هم هاشمی قرار دارد و هم مشایی و بنابراین متقابلا نیز باید نیرومندترین قطب ممکن از نیروهای انقلاب مقابل آن شکل بگیرد.

 

3- جریان انقلابی اکنون تکلیفی بسیار شاق بر عهده دارد. دوستان جبهه پایداری و دیگر نیروهای ارزشی حاضر در صحنه مکرر گفته‌اند در صورتی که جریان فتنه و حلقه انحراف به طور حداکثری در صحنه باشند، رقابت میان خودی‌ها را به مصلحت نمی‌دانند. گمان می‌کنم اکنون زمان عمل به آن وظیفه فرارسیده است. تفرق درون نیروهای انقلاب اکنون خیانتی نابخشودنی است.

بی‌شک محور بزرگی از ضدانقلاب و طرف خارجی تلاش خواهند کرد در یک ماه آینده جامعه را به این جمع‌بندی برسانند که خط سازش تنها مسیر پیش‌روی کشور در آینده است. اگر نیروهای بدنه انقلاب اسلامی این شرایط حساس تاریخی را درک نکنند و فرصت یک ماه آینده از دست برود، دیگر در آینده حتی دور فرصتی برای جبران وجود نخواهد داشت.

 4- شورای نگهبان نیز وظیفه‌ای خطیر بر عهده دارد. وظیفه ذاتی این شورا عمل به مُر قانون است و این چندان پوشیده نیست که کدامیک از افراد حاضر در این صحنه با معیارهای قانونی منطبقند و کدام نیستند. بی‌شک از فردا فشارهایی سهمگین روی شورای نگهبان تولید خواهد شد و تلاش خواهد شد شورای نگهبان از عمل به مُر قانون خارج شده و وارد ملاحظات و دسته‌بندی‌های سیاسی شود.

 شاید در طول سال‌های بعد از انقلاب موقعیتی چنین خطیر هرگز به‌وجود نیامده بود. تجربه سال‌های دولت‌داری هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد نشان داده است جایگاه ریاست‌جمهوری خطیرتر از آن است که بتوان آن را به هر کسی سپرد. بنابراین شورای نگهبان باید تصمیمی بگیرد که از معیارهایی شفاف تبعیت کرده و جز قانون به هیچ چیز دیگر متعهد نباشد.

 5- اما نتیجه انتخابات از این آرایش‌ها تبعیت نمی‌کند. ظاهرا یک بار دیگر اراده الهی که همواره نگهبان این انقلاب بوده بر این تعلق گرفته است که تمام کفر درمقام تمام ایمان بایستد.