درباره وقایع قم و مجادله مجلس

از آن یکشنبه تا این یکشنبه

این روزها دیدن اینکه به وضوح دستی در کار است تا آرامش کشور را به هم بریزد و تا شب انتخابات هر چه بیشتر وضعیت سیاسی و اجتماعی را ملتهب کند، دشوار نیست.

مدت های طولانی است که جمع بزرگی از خیرخواهان کشور منتظرند تا ببینند که برخی جریان های سیاسی خاص که ظاهرا ایجاد درگیری بیزینس آنهاست، آیا سر عقل خواهند آمد و درخواهند یافت که این کار فقط آب در آسیاب دشمن می ریزد بی آنکه مشکلی از مشکلات آنها را حل کند یا نه.

اکنون این انتظار در حال تبدیل شدن به ناامیدی است. افزایش سطح تنش های سیاسی درکشور از دید کسانی ظاهرا نه تنها چیز بدی نیست بلکه با دو قطبی کردن صحنه و هل دادن بخش هایی از اصولگرایان به سمت ادبیات رادیکال نقد دولت و مآلا هم زبان شدن با فتنه، عملا صحنه را همان گونه ای خواهد آراست که این جریان می خواهد. آن صحنه چیست؟ صحنه ای که ای نجریان بتواند ادعا کند همه مخالفان در بازی هاشمی و جریان فتنه افتاده اند و نظام هم اگر خواهان پیروزی فتنه نیست، باید لاجرم به جانب آنها روکند.

این بازی در عین پیچیدگی، ساده است. قرار است فضا به گونه ای شکل داده شود که دیگر نتوان این حقیقت را به جامعه یادآوری کرد که در کنار خطری به نام فتنه، خطر دیگری به نام انحراف هم وجود داشته است. نیمی از این بازی را هاشمی رفسنجانی و اعوان فتنه گرش با تند وتیز کردن ادبیات و رادیکال کردن اقداماتشان علیه نظام پیش خواهند برد و نیم دیگر را جریانی که به شدت در تلاش است تا خود را از زیر فشار سنگین واژه ای به نام انحراف بیرون بکشد.  

یکشنبه گذشته صحنه های بسیار تلخی در مجلس رخ داد که در واقع نقطه آغاز این پروژه بوده است. آنچه روز 22 بهمن در قم اتفاق افتاد در واقع ادامه همان مسیر بود و ماهیتا با صحنه روز یکشنبه مجلس تفاوتی ندشت.

در این دو یکشنبه در اصل دو اتفاق زیر رخ داده است:

نخست، آقای رییس جمهور عملا به گونه ای رفتار کرد که گویی تحولات سیاسی بزرگ در کشور توسط زد وبندهای مافیایی در پشت صحنه شکل می گیرد و مدیرتی می شود. مثلا وزیر استیضاح نمی شود الا اینکه یک زد و بندی که باید انجام می شد، انجام نشده است و این استیضاح هم انتقام شکل نگرفتن آن معامله است. مسلما این ادعایی بزرگ و بی اندازه خطرناک نه فقط در برهه زمانی فعلی و در این مسئله خاص، بلکه برای کل ساختار نظام جمهوری اسلامی است. آیا آقای رییس جمهور می خواهد بگوید مجلس را چنین مکانیسم هایی اداره می کند؟ وآیا ایشان قادر به اثبات ادعایی تا این حد بزرگ و مخاطره آمیز هست؟ مسلما باید آقای احمدی نژاد را در ادامه این راه به احتیاط فراخواند. فردا روز کسی هم می تواند از یک مقام دولتی که جایی خبط و خطای کرده فیلمی بگیردو ادعا کند فلان اقدام دولت علیه یک قوه دیگر پشت پرده به این دلیل بوده است که برادر فلان آقا در دولت حق و حسابی از آن قوه می خواسته و به او نداده اند! آیا این منصفانه است و اساسا آیا رواست که با ساختار نظام جمهوری اسلامی که احمدی نژاد خود بهتر از هر کسی می داند چنین مناسبات مافیایی هرگز نه در آن وجود داشته و نه می تواند شکل بگیرد، چنین معامله ای شود؟ این دنیا بماند، آیا در روز حساب برای ادعایی چنین مهیب پاسخی حاضر کرده اند آن هم درباره نظامی که ده ها برابر عدد مسئولانش شهید داده است؟ ممکن است آقای احمدی نژاد با آقای لاریجانی خرده حساب هایی داشته باشد. حتی ممکن است عقیده رییس جمهور این باشد که لاریجانی می توانست جلوی استیضاح را بگیرد و نگرفت (که البته درباره همه اینها حرف هست.) اما آیا اینها دلیلی است برای اینکه مکانیسم تصمیم سازی در مجلس –ولو درباره تصمیم های اشتباه- مبتنی بر زد و بند و تلکه کردن این و آن جلوه داده شود؟

این نوع نگاه به عرصه تعاملات بین قوا، به ذائقه ضد انقلاب هم بسیار خوش آمد؛ گویی می دید که حرف در گلو مانده اش را کسانی در داخل فریاد می کنند و لذا سخت شادمان بود. خوب است آقایان مسئولین بگویند برنامه های دو سه شب پس از روز یکشنبه هفته گذشته را که فی المثل بی بی سی فارسی یا صدای امریکا پخش کرده اند برایشان بیاورند تا ببینند که ضدانقلاب چگونه به این صحنه نگریسته است. برای آنها، در واقع برنده یا بازنده شدن هیچ کدام از دو طرف چندان مهم نبود. مهم این بود که فکر می کردند آبروی نظام پیش چشم مردم ریخته است و این هم نه از جایی بیرون کشور بلکه درون نظام و در یکی از رسمی ترین صحنه های آن رخ داده است.

اتفاق دوم در روز یکشنبه از این هم نگران کننده تر است. بیش از یک ماه است که می تواند دید راس نظام با درک جمیع مخاطراتی که اکنون پیش روی کشور قرار گرفته، تلاش می کند نوعی نظام مدیریتی را بر جامعه و بر محیط سیاسی اعمال کند که دارای چند ویژگی یا شاید بتوان گفت هدف اصلی است:

1- مدیریت صحنه به گون هه ای که نه فقط آرامش جامعه تا شب انتخابات حفظ شود بلکه  انتخابات 24 خرداد با مشارکتی گسترده همراه باشد.

2- مدیریت صحنه اقتصادی کشور به گونه ای که مجددا اعتماد در بازار فعالیت اقتصادی احیا شده و این بازار جان بگیرد و به نیازهای فوری اقتصادی مردم پاسخ درخور داده شود

3- مدیریت دستگاه اجرایی کشور به گونه ای که انرژی دولت به جای زد و خردهای داخلی، صرف خدمت و تلاش برای مقابله با پروژه های دشمن شود.

4- مدیریت صحنه به گونه ای که جریان فتنه نتواند از برخی مشکلات موجود حقانیت و مشروعیت خود را نتیجه بگیرد.

5- و نهایتا مدیریت صحنه سیاست داخلی به گونه ای که صحنه سیاست خارجی بویژه مذاکرات 8 اسفند، دارای حداکثر ظرفیت برای تضمین منافع ملی باشد.

آنچه یکشنبه هفته گذشته در مجلس کلید خورد و روز 22 بهمن در قم تکرار شد، آشکارا تلاشی است برای به هم زدن این دستور العمل مدیرتی و تلاش برای تعریف یک بازی جایگزین که بازی نظام را اگر توانست اوت کند واگر نشد تا حداکثر مقدار ممکن مختل نماید.

من در اینجا ادعا نمی کنم همه این حوادث از منشا واحدی سرچشمه می گیرد. این وظیفه جامعه اطلاعاتی است که بگردد و ببیند با یک پروژه از پیش اندیشیده و سازمان یافته مواجه است یا نه. ولی نگاهی به ظاهرا امور نشان می دهد عده ای به وضوح و بدون پرده پوشی اراده کرده اند تا اولا آرامش را از جامعه بگیرند و در صورت عدم تامین منافع خود اجازه ندهند که گذار 24 خراد یک گذار آرام باشد، ثانیا این عده نگرانند که مبادا نظام بتواند از رنج های اقتصادی مردم اندکی بکاهد و فعالیت اقتصادی را بی آنکه باجی به آنها داده باشد رونق دهد، ثالثا نگرانند مناسبات دولت با نظام به گونه ای مدیریت شودکه دولت به جای دست به یقه شدن دائمی با ایران و آن، نیرو و توان خود صرف مبارزه با فشار دشمن و خدمت به مرم بکند، ثالثا از این هم نگرانند که جریان فتنه دوباره احیا نشود و جان نگیرد و سر آخر هم بیمناکند نظام بتواند درمذاکرات آینده، دشمن را که بر خلاف ادعاهای عریض و طویلش در واقع فهمیده راهی جز امتیاز دهی و تعدیل درخواست هایش ندارد، مجبور به پذیرش برخی از حقوق و تامین بخشی از منافع مردم ایران بکند.

آن چه جریانی است که نمی خواهد این اتفاقات در صحنه سیاسی کشور رخ بدهد و هروقت برنامه ای برای بازگرداندن روند تحولات به یک مسیر منطقی، مومنانه و مبتنی بر منافع ملی شکل می گیرد همه توان خود را صرف بر هم زدن آن می کند؟ چه کسانی نگرانند اوضاع «مدیریت» شود و فرصت امروز تا شب انتخابات برای باج گیری از نظام از کف برود؟

آنها که درپی طراحان و مجریان فتنه 92 می گردند بهتر است پی این آدرس بروند.  

سرمقاله روزنامه وطن امروز در روز سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۱

گفت وگوی ویژه خبری

جزئیاتی از فعالیت امنیتی بی بی سی فارسی

گفتگوی ویژه خبری دوشنبه شب (16 بهمن 1391)، موضوع خود را به دستگیری خبرنگاران وابسته به رسانه‌های بیگانه اختصاص داد.

به گزارش خبرگزاری فارس، مهدی محمدی و امیرمحبیان از فعالان رسانه ای در گفتگوی ویژه خبری امشب شبکه 2 سیما، به بررسی عملیات اخیر وزارت اطلاعات در دستگیری خبرنگاران وابسته به رسانه‌های بیگانه پرداختند.

در ابتدای این برنامه، گزارشی از بازداشت اخیر تعدادی از روزنامه نگاران و واکنش غربی ها خصوصا فرانسه و شبکه بی بی سی انگلیس پخش شد.

بخش هایی از سخنان 2 مهمان این برنامه زنده تلویزیونی بدین شرح است:

* امیر محبیان: بی بی سی در حرکتی خارج از عرف، در هنگام چالش، با نوع خاصی از انتقال خبر و با استفاده از شبکه سازی برای گردآوری اطلاعات حاشیه ای و پالایش و یافتن حطوطی که علیه منافع کشور مقابل طراحی شده، اهداف سیاست خارجی انگلیس را تامین کند و می کوشد روحیه کشور مقابل را تخریب کند.

* مهدی محمدی: از سال 88 به بعد برنامه ریزی منسجم و چندلایه ای برای انجام عملیات رسانه ای علیه ایران شکل گرفت. بی بی سی و اخیرا صدای آمریکا که می کوشد خود را با بی بی سی شبیه سازی کند، سعی کرده اند در فضایی که عمدتا در قضای مجازی شکل گرفته، سعی کرده شبکه سازی رسانه ای خاصی را سامان دهد اما ما در این زمینه با یک بازی رسانه ای مواجه نیستیم بلکه آنها در حال انجام عملیات امنیتی مدنظر خود هستند و در این راستا از طریق کسانی که دسترسی های رسانه ای دارند، اقدام به جمع آوری اطلاعات پنهان یا نیمه پنهان می کنند.

* مهدی محمدی: پروسه عملیات روانی رسانه ای که توسط بیگانگان در حال انجام است این است که یک مشکل، یا معضل، اشتباه و یا حرف نادرست توسط اتاق فکری که خارج از ایران قرار دارد کشف می شود . توسط افرادی که فکر می کنند در حال تبادل اطلاعات هستند، توزیع می شود و حتی برای آن ادبیات خاص نیز تولید می کنند. پس از آن همان موضوع در داخل نیز با ادبیات دیگر در رسانه ها توزیع و حتی تبدیل به تیتر می شود و پس از آن محافلی شروع به پرونده سازی مثلا پرونده سازی حقوق بشری می کنند.

 

این یک گردش کار امنیتی است؛ این یک کار رسانه ای نیست.

* محبیان: بی بی سی می گوید ما در ایران خبرنگار نداریم چون نمی خواهد برای کار خود مسئولیتی بر عهده بگیرد. چهار هدف بی بی سی را می توان اعتبارزدایی، اعتمادزدایی، مشروعیت زدایی و کارآمدی زدایی است.

زمان های حرکت بی بی سی از جمله تاسیس رادیو بی بی سی و حتی تاسیس شبکه تلویزیونی این رسانه در سال 87 نیز موید برنامه های سیاسی و ضد ایرانی آنان است. این ها دارند کار امنیتی و اطلاعاتی انجام می دهند.

آنها عملیات محرمانه صورت می دهند در حالی که مسئولیتی بر عهده نمی گیرند؛ آنها می خواهند با دستورکاری که برای رسانه های ما می نویسند، تصویری از تاریخ ما بسازند که خودشان می خواهند.

* محمدی: بی بی سی دچار بحران ها و آشفتگی های درون سازمانی متعددی است و به همین دلیل تناقض گویی و مضحک گویی های متعددی دارند.

آنها از ابتدا نیز از نقطه زیرصفر شروع کردند چون به صورت آشکار وابسته به دولت انگلیس هستند.

آنها به جای بنگاه خبری سعی کردند یک ترمینال اطلاعاتی شوند. در بی بی سی، قلم به دست و اسلحه به دست در کنار هم می نشینند و فرد تروریستی که خیابان های ما به نام شهدایی است که قربانی جنایت او بوده اند، نامگذاری شده، در بی بی سی به عنوان تحلیلگر حضور می یابد. رضا پهلوی دیدار مخفیانه با گردانندگان بی بی سی دارد و پشت خط این شبکه می آید.

نباید فراموش کنیم خیلی از کسانی که امروز در بی بی سی در کنار تروریستها و سلطنت طلبها نشسته اند، کسانی هستند که تا چند سال پیش در داخل کشور بودند و می گفتند ما روزنامه نگاریم، اما پرده ها کنار رفت/ بی بی سی به دنبال مدنی سازی و اجتماعی سازی فعالیت های امنیتی خود است/ بی بی سی و صدای آمریکا رسانه نیستند بلکه یک سیستم امنیتی در پوشش رسانه هستند.

کار آنها رسانه ای نیست چون همکارانشان رسانه ای هستند و حتی برخی از آنها منکر ارتباطشان با سازمان های جاسوسی نیستند؛ ضمن اینکه محورهایی که بی بی سی دنبال می کند نیز رسانه ای نیست.

در سال 88 گناه فتنه گران فقط آتش زدن چند سطل زباله نبود بلکه آنها امید ناامید شده غرب را دوباره احیا کردند و از آنها خواستند که به فشارهای مختلف علیه ملت ایران ادامه دهند.

در جریان قطعنامه 1929 ، فتنه گران در کنگره آمریکا رسما لابی کردند که اگر می خواهید جنبش سبز زنده بماند، باید این قطعنامه را صادر کنید و فشارهای اقتصادی بیشتری به ملت ایران وارد کنید.

امروز نیز بی بی سی وظیفه ترساندن مردم و اخلال در سیستم اقتصادی را از طریق عملیات روانی خود دنبال می کند.

به گفته مقام معظم رهبری، «دشمن یک جدول بزرگ برای این انتخابات طراحی کرده است» که متاسفانه بخش های مهمی از آن در حال تکمیل توسط کسانی است که خودشان آگاه نیستند که در حال تامین منافع دشمن هستند.

در جریان بازداشت های اخیر برخی عوامل رسانه ای وابسته به بیگانه، قشون کشی اتحادیه اروپا ، تغییر برنامه و آماده باش کامل بی بی سی در مورد این جریان و اختصاص 60 تا 70 درصد فعالیت رسانه ای جریان ضدانقلاب خارج از کشور در طول یک هفته گذشته به این موضوع، نشان می دهد که عملیات اخیر دستگاه امنیتی کشورمان یک ضربه کاری بوده و این ضربه در زمان مناسب وارد شده است.

 

درباره وقایع روز یکشنبه مجلس

باز هم 88

وقایع روز یکشنبه مجلس شورای اسلامی حقیقتا تاسف بار بود.  اگرچه بی انصافی محض است که سهم هر دو طرف این نزاع  یکسان دیده شود، اما تعیین سهم طرفین در واقع چیزی از فاجعه بار بودن اصل موضوع کم نمی کند.

بدترین نتیجه آنچه در روز یکشنبه اتفاق افتاد اساسا مربوط به صحنه سیاست داخلی کشور نیست. از جنبه داخلی ماجرا این است که رییس یک قوه اراده کرده بود که وزیر خود را قربانی کند تا صحن مجلس بدل به صحنه محاکمه رییس قوه دیگر شود و آن دیگری هم در این شرایط چاره ای جز دفاع نداشت. مردمی که مذاکرات روز یکشنبه مجلس را شنیدند احتمالا قبل از هر چیز احساس نومیدی کرده اند. احساس بعدی هم لاجرم این بوده است که در میانه این همه مشکلات مهیب که مردم را زیر فشاری خرد کننده قرار داده چرا کسانی این همه اصرار دارند که صحنه سیاسی و رسانه ای کشور حتی یک روز خالی از دعوا و مجادله نباشد؟ و اگر انرژی و توان و نیرویی هست چرا به جای دویدن از پی حل مشکلات مردم، صرف بدل کردن جایی مثل صحن مجلس به مجلس تعزیه می شود؟ بیش از 4 سال است که این سوال های آزاردهنده بسیاری از دلسوزان را رها نکرده است که چرا کسانی تصور می کنند، معرکه گیری از صحنه سیاسی کشور، بر زبان آوردن حرف های شاز و اصرار بر آن، ایستادن روبروی مقدسات دینی و محترمات عرفی مردم، گرفتن تصمیم های آشکارا نادرست و هزینه پرداختن برای آن تا جایی که صدای سینه چاکان و مخلصان هم در آید، توطئه پنداری همه اختلافات و به هیچ انگاشتن همه نظامات و شئونات قانونی کشور، از دید برخی آقایان یگانه روش سیاست ورزی است؟ چرا برخی به هم ریختن کشور و به گروگان گرفتن مشکلات آشکار و نهان آن را مزیت نسبی خود در عرصه فعالیت سیاسی می دانند؟ قطبی سازی مداوم شرایط سیاسی کشور و به هم زدن ثبات و آرامش که باعث تبدیل شدن برخی از گرانبها ترین فرصت های نظام به تهدید شده، از کدام آبشخور آب می خورد؟ چرا هنوز دعوایی قبلی خاتمه نیافته و صدای داد و هوار آن معرکه از گوش ها بیرون نرفته، صحنه ای دیگر آراسته می شود؟ چرا نباید حتی یک روز آب خوش از گلوی مردمی پایین برود که تا امروز نجیبانه و با اقتدا به مولای خویش ایستاده و این صحنه ها را به این امید که «این یکی دیگر آخری باشد» نگریسته اند؟ و مهم تر از همه، وقتی دشمنان اصلی این کشور، تاریخی ترین و بی سابقه ترین پروژه فشار خود علیه ملک و ملت را کلید زده اند، چرا عده ای اصرار دارند دائما این آدرس را به افکار عمومی بدهند که آن بیرون خبری نیست و دشمن واقعی همین جا بیخ گوش ما در مجلس، قوه قضاییه، دولت، دستگاه امنیتی یا ... خفته است؟ چرا برخی نگرانند که همه انرژی کشور به سمت مبارزه با دشمن اصلی تجمبع و همه نیروها در این راستا همگرا شود؟

جواب البته چندان پیچیده نیست. حالا دیگر قطعا نیست. خیلی حرف ها می توان زد که حالا مجالش نیست. اما همین یک نکته را عنایت بفرمایید که وقتی کسی می داند که کشور دلمشغول نبرد با خونی ترین دشمنان خود است و در این اوضاع به آرامش و ثبات داخلی نیاز دارد، و آن وقت با رو کردن مشکلات و اشکالاتی را که به اقتضای مسئولیت کاری اش در جریان آن قرار گرفته (یا برخی را خود بوجود آورده)، آرامش کشور را به گروگان می گیرد، در واقع کاری جز اینکه در میانه جمع دوستان جدول دسمن را پر کرده باشد نکرده است.

اما گفتم که قصه اصلی در داخل کشور نیست. اگر بود چندان بیمی نبود چرا که این کشور به برکت تکیه گاهی استوار به نام ولایت فقیه از گردنه هایی بس دشوارتر از این هم گذشته است. مسئله اصلی این است که درست در زمانی که دشمن در حال رسیدن به این نتیجه است که فشارها قادر به متوقف کردن ایران نیست و توطئه های منطقه ای اش هم موثر از آب در نیامده و خود را برای در پیش گرفتن مشی و رویه ای جدید آماده می کند، کسانی از داخل کشور سر بر می آورند و امید ناامید شده دشمن را دوباره احیا می کنند تا دشمن یک بار دیگر به این نتیجه برسد که هنوز برای کنار گذاشتن مسیر فشار زود است و به امید تشدید درگیری های داخلی هم که شده، تصمیم بگیرد چند صباحی دیگر به همین راه برود.

هیچ یادم نمی رود که در آستانه انتخابات 88 هم همین صحنه تکرار شد. آن زمان هم پس از مذاکرات ژنو 1 ( در پاییز 87) امریکایی ها دریافته بودند که چاره ای جز رسیدن به یک راه حل مشترک با ایران ندارند اما شب انتخابات کسانی از داخل ایران آنها را متقاعد کردند که اکنون وقت سازش و امتیاز دادن نیست و بهتر است صبر کنند چون در انتخابات اتفاقاتی رخ خواهد دادکه معادله را تغییر می دهد. آن روز بزرگترین خیانت فتنه گران این نبود که چند سطل آشغال در خیابان های تهران آتش زدند بلکه اصلی ترین خیانت آنها این بود که روحیه باخته و ضعیف شده دشمن را بازسازکرده و موجب شدند که دور جدیدی از فشار و توطئه علیه ملت ایران با قطعنامه 1929 در خرداد 89 آغاز شود.

تاریخ این سال های ما گویی فشرده شده است. در بازه های زمانی کوتاه، در معرض آزمون هایی مشابه قرار می گیریم ولی باز جالب است که کسانی همچنان با اینکه سوال های امتحان به همراه جواب هایش قبلا در اختیار آنها قرار داده شده، باز هم رفوزه می شوند.

سرمقاله روزنامه وطن امروز در روز سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۱

پاسخی به بازتاب امروز

پاسخی به بازتاب امروز

مهدی محمدی مطالب اخیر سایت فیلتر شده «بازتاب امروز» را بسیار نازل و در عین حال شایسته پیگیری قضایی دانست. محمدی به «وطن امروز» گفت: «من نه عضو کلیدی تیم مذاکره‌کننده هستم و نه تئوریسین آن اما شاگردی کسانی چون سعید جلیلی را از پادویی برای ضدانقلاب و شاگردی محضر مهدی هاشمی شریف‌تر و آبرومندتر می‌دانم». این کارشناس مسائل هسته‌ای با اشاره به ادعای سایت «بازتاب امروز» مبنی بر مصاحبه وی با «نشریات خارجی» گفت: «من تا امروز حتی یک بار با یک نشریه خارجی هم مصاحبه نکرده‌ام. این را می‌گذارم به حساب کم‌اطلاعی مفرط آقایان و عادتشان به تهمت زدن به این و آن». وی در ادامه از سایت «بازتاب امروز» و از مجموعه خاندان آقای هاشمی به عنوان ولی‌نعمتان این سایت درخواست کرد اگر می‌توانند فقط یک نمونه از مصاحبه‌های وی با نشریات خارجی را ارائه کنند. محمدی در پایان گفت بابت این تهمت از گردانندگان این سایت شکایت خواهد کرد. محمدی ادعاهای سایت بازتاب درباره مذاکرات هسته‌ای را بی‌ارزش‌تر از آن دانست که ارزش پاسخگویی داشته باشد.

این مطلب روز ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ در صفحه اول روزنامه وطن امروز منتشر شده است.

درباره یک حمله

نگاهی به علل واقعی حمله جنگنده های اسراییلی به سوریه

حمله روز پنج شنبه جنگنده های ارتش اسراییل به پادگانی در حومه دمشق در ظاهر حاوی پیام وخامت اوضاع و تشدید درگیری هاست ولی این پیام را نباید جدی گرفت.

آنگونه که اطلاعات موثق موجود نشان می دهد جایی که جنگنده های اسراییلی به آن حمله کرده اند در واقع یک پادگان نظامی در منطقه الجمرا استان ریف دمشق بوده که دارای دو کاربرد اصلی بوده است:

1- انبار مجموعه تسلیحات غربی که ارتش سوریه در عملیات های 23 ماه گذشته از گروه های تروریستی به غنیمت گرفته است.

2- انجام فعالیت های تحقیقاتی در زمینه متعارف نظامی.

چرا اسراییل باید تصمیم بگیرد به یکباره به چنین مرکزی حمله کند؟ آنچه صهیونیست ها گفته اند این است که در این تاسیسات موشک یا انواع دیگری از تسلیحات برای ارسال به حزب الله آماده می شده است. این پاسخ بسیار عوامانه است. دهه هاست که سوریه برای حزب الله اسلحه می فرستد و اسراییلی ها هرگز جرئت حمله به بک کاروان سوری حامل سلاح برای حزب الله را نداشته اند. در همین 23 ماه گذشته هم که ارسال سلاح علی القاعده ادامه داشته نیز چنین اتفاقی رخ نداده بود. بنابر این قصه باید فراتر از ارسال سلاح به حزب الله باشد.

یک حدس که برخی تحلیلگران نظامی زده اند و برخی اطلاعات هم آن را تایید می کند این است که این پادگان در واقع انباری از تسلیحات اروپایی و امریکایی بوده که درماه های گذشته توسط دولت های ترکیه و قطر به تروریست های سوری تحوبل داده شده بود و ارتش این کشور توانسته اخیرا در سلسله ای از عملیات های موفق آنها را در اختیار بگیرد. ظاهرا اسراییلی ها نگران بوده اند که این تسلیحات به دست ایران یا روسیه بیفتد و بنابراین –چنان که عادت قدیمی آنهاست- در حمله ای بی سر و صدا که بعدا هم مسئولیت آن را نپذیرفتند- تلاش کردند این تسلیحات را از بین ببرند.

این معقول ترین توجیهی است که برای این حمله می توان یافت. اگر به موضوع به این شکل نگاه کنیم آنگاه حقیقت مهمی بر ما آشکار می شود و آن این است که این حمله در واقع نشانی از برتری تاکتیکی ارتش سوریه بر معارضه و توانایی آن برای خلع سلاح موثر تروریست هاست و نشان می دهد که وضعیت نبرد میدانی در سوریه به نفع ارتش در حال تغییر است نه اینکه علامتی از تشدید درگیری ها باشد.

اما نکته مهم تری هم درباره این حمله هست که اگرچه با آنچه در بالا گفتیم پیوند دارد ولی در واقع به مسئله ای مهم تر باز می گردد.

آن نکته این است که باید توجه کرد که این حمله دقیقا در زمانی انجام شده است که معارضه سوری در شوک پیشنهاد ناگهانی و غیر منتظره معاذ الخطیب رهبر خودخوانده و غربگرای تروریست های سوری به بشار اسد درباره آغاز گفت وگوهای مستقیم به سر می برد. پیشنهاد خطیب آشکارا علامتی از این است که معارضه به خوبی دریافته در صحنه میدانی روز به روز ضعیف تر می شود و حفظ موضع پیشینش مبنی بر عدم انجام هرگونه گفت وگو با حکومت اسد، دیگر امکانپذیر نیست. معارضه سوری اکنون حس می کند اگر امروز وارد مذاکره با حکومت شود بهتر از فرداست چرا که در غیر این صورت هر چه زمان بگذرد، ناچار خواهد بود از موضع ضعیف تری به مذاکرات تن داده و به دریافت امتیازهای کمتری راضی شود.

حمله اسراییل به سوریه شاید بیش از هر چیز به دنبال تقویت رویحه معارضه سوری در این وضعیت اسفناک بوده است؛ هم تقویت موضع آنها برای چانه زنی با دولت اسد در مذاکرات احتمالی و هم تثویت روحیه نیروهای میدانی که در بدترین وضعیت حدود دو سال گذشته خود هستند، امری که البته نتیجه معکوس خواهد داد و باعث خواهد شد که حکومت سوریه بتواند با استناد به مداخله خارجی برخورد سنگین تری با تروریست ها در داخل بکند.

در یک جمله و به عنوان نتیجه گیری، در حالی که جبهه ترکی- عربی حامی معارضه سوری رو به ضعف نهاده و درون آن اختلاف ها و مشکلات متعددی پدیدار شده، این حمله نشان می دهد اسراییل تصمیم گرفته نقش مهم تر و مستقیم تری در معادلات سوریه ایفا کند.

این یادداشت روی خبرگزاری تسنیم منتشر شده است.

واکنش به نطق کری در سنا

تناقض های جان کری

جان کری پنجشنبه گذشته برای نخستین بار آنقدر که علنا قابل بیان بود گفت که سیاست دولت جدید امریکا درباره برناه هسته ای ایران چیست. اگر به توانایی های اوباما به عنوان رییس جمهور امریکا در تعامل با کنگره یا لابی اسراییل بنگیریم، این حرف ها را هیچ نباید جدی گرفت. بسیار بعید است که اوباما تا زمانی که به عنوان تابعی از کتگره یا گماشته صهیونیست ها در واشینگتن عمل می کند قادر به جدی کردن آنچه فرآیند دیپلماتیک درباره برنامه هسته ای ایران نامیده شده، باشد. اسرایلی ها و کنگره نشان داده اند که علاقه ای به حل پرونده هسته ای ایران ندارند. برای کنگره و لابی صهیونیستی پرونده هسته ای ایران صرفا ابزاری است برای تشدید مدائم فشار به منظور ایجاد ناآرامی در داخل و تغییر رژیم؛ و نهایتا متقاعد کردن ملت ایران به اینکه نمی توانند بدون هرگونه فرمانبری از امریکا به عنوان یک قدرت ژئوپلتیک در منطقه خاورمیانه نقش آفرینی کنند.

اظهارات کری در روز پنج شنبه دارای تناقض های مهمی است. دو تناقض از همه مهم تر است. مهم ترین تناقض این است که او می گوید هم وزارت خارجه و هم رییس جمهور در پی آن هستند که مسئله هسته ای ایران به روش دیپلماتیک حل شود اما بعد بلافاصله –آن هم در جواب سناتور رابرت منندز که از طراحان پای کار تحریم های خصمانه علیه ایران است- تاکید می کند که حتما به استراتژی تحریم ادامه خواهد داد. تا آنجا که به ایران مربوط است مهم ترین دلیل اینکه دیپلماسی رو به جلو حرکت نمی کند و این موضوع تا به حال حل نشده این است که ایران باور ندارد که اساسا نگرانی امریکا این است که ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است و بنابراین این را هم باور ندارد که امریکا خواهان حل مسئله است. با این پیش فرض، پیش قدم شدن برای دیپلماسی یعنی اینکه شما امتیاز بدهید در حالی که می دانید مسئله حل نمی شود و طرف مقابل چیز با ارزشی به شما نخواهد داد. تنها چیزی که می تواند باعث ایجاد یک تحرک دیپلماتیک از جانب ایران شود این است که به نحوی متقاعد شود امریکا واقعا از همان چیزی نگران است که ادعا می کند.

 ایران از استانبول 2 به این طرف سعی کرده یک روش برای ایجاد این اطمینان پیشنهاد کند. روش پیشنهادی ایران این بوده است که امریکا به نحوی این موضوع را نشان بدهد که مسئله هسته ای ایران چیزی بیش از یک بهانه جویی برای تغییر رژیم است و این ممکن نیست مگر اینکه ایران ببیند امریکا در همان گام اول مذاکره آماده لغو معنادار و محسوس تحریم ها در ازای همکاری هایی از جانب ایران در موضوع هسته ای است. اما وقتی امریکا تاکید می کند در هر حال تحریم ها را ادامه خواهد داد، وقتی تاکید می کند همکاری ایران با آژانس درباره موضوع ابعاد احتمالی نظامی وظیفه ایران است و امریکا حاضر به پرداخت هیچ ما به ازایی برای آن نیست، یا وقتی در ازای توقف غنی سازی 20 درصد ارائه بال هواپیما به ایران را پیشنهاد می کند، چگونه ایران می تواند بپذیرد که در اینجا یک فرآیند واقعی دیپلماتیک در جریان است؟

تناقض دوم این است که کری از یک سو می گوید به دنبال یافتن راه حلی برای مسئله هسته ای ایران بر مبنای «بازرسی گسترده» است و از سوی دیگر می گوید ایران باید به همه قطعنامه های شورای امنیت عمل کند. واقعا اگر امریکا نگران است که برنامه هسته ای ایران به نقطه فرار برسد و از آنجا به سمت سلاح هسته ای حرکت کند، چه تضمینی برای جلوگیری از این روند بهتر از آن است که نظامی از بازرسی های گسترده بر مبنای ان پی تی و ملحقات آن در ایران اجرا شود؟ وقتی امریکا با این کار مخالفت می کند و راهبرد مذاکراتی خود را به جای بازرسی بر اساس توقف –آن هم بر مبنای قطعنامه های شورای امنیت- استوار می کند، چرا ایران نباید با خود فکر کند که نگرانی از ساخت سلاح هسته یا بهانه است و امریکایی ها در پی تحقیر ایران هستند؟

کری فقط یک جا درست گفته و آن هم آن جایی است که می گوید یک راه دیپلماتیک وجود دارد. حقیقتا اگر امریکا در پی آن باشد که ایران نه امروز و نه هیچ زمان دیگری در آینده سلاح هسته ای نسازد، راه حل دیپلماتیک حتما وجود دارد. گام اول این است که امریکا واقعا استراتژی دیکته را کنار بگذارد و مذاکره کند. به زودی خواهیم دانست کری در حد و اندازه عملی کردن حرف هایی که زده هست یا نه؟

این یادداشت روز شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱ در روزنامه وطن امروز منتشر شده است.

بازی جدید هاشمی

هاشمی جدید؟

آیا ما به زودی با یک هاشمی جدید مواجه خواهیم شد؟ رویه هفته های گذشته آقای هاشمی نشان می دهد که این امر اجتناب ناپذیر است. درست مثل سال 88 که ایده و واژه تقلب از دل دم و دستگاه آقای هاشمی جوشید و به تدریج در تمام جبهه اصلاحات فراگیر شد و آن را به جبهه فتنه بدل ساخت، این بار هم ایشان منادی کلید واژه انتخابات آزاد شده است. ظاهربینانه ترین سوالی که می توان کرد این است که چرا مصوبات کنفرانس های ضد انقلاب در پراگ و بروکسل را از زبان ایشان می شنویم؛ ولی در واقع باید بسیار فراتر از این رفت.

چند ماه مانده به انتخابات 88، زیر سوال بردن مکانیسم برگزاری انتخابات بدل به اسم رمز فتنه ای شد که هنوز آتش آن دامن برخی خواص را رها نکرده است. حالا قضیه فراتر از زیر سوال بردن مکانیسم انتخابات رفته است. برخلاف کلید واژه تقلب که با مکانیسم برگزاری انتخابات درگیر بود، کلید واژه انتخابات آزاد با اصل مشروعیت نظام سیاسی که برگزار کننده انتخابات است و دولت برآمده از آن درگیر است. معنی این حرف این است که آقای هاشمی و دوستانشان در آن طرف آب –که هنوز نمی دانیم کدامشان امر کننده است و کدام امربر- این بار هدف گذاری خود را بسیار وسیع تر کرده اند.

ادبیات آقای هاشمی روز به روز رادیکال تر می شود. خوب می شود فهمید که او از یک سو احساس حقانیت می کند و از سوی دیگر احساس فرصت. احساس حقانیت می کند به این دلیل که اشتباهات دولت و انحراف منحرفین را دلیل حقانیت خود و آنچه در سال 88 کرد، گرفته است در حالی که حلقه انحراف اگر منحرف نامیده می شود از جمله به این دلیل است که به امثال آقای هاشمی هم به لحاظ سازمانی و گفتمانی نزدیک شده است. احساس فرصت هم می کند. ظاهرا تلقی آقای هاشمی این است که می تواند دولت یازدهم را از آن خود کند. عبارت دقیق تر این است که آقای هاشمی گمان می کند قادر است یک بار دیگر با تکیه بر سرمایه اجتماعی چپ و بخشی از اصولگرایان دولت سازی کند.

بده بستان هاشمی و چپ فتنه 88 را بوجود آورد. در یک تعریف دقیق، فتنه 88 محصول ترکیب بدنه اجتماعی چپ و بازی سیاسی هاشمی بود که هیچ کدام بدون دیگری نمی توانست چنان بساطی را علم کند. اکنون دوباره عنان و اختیار چپ در دست هاشمی است. در گام اول هاشمی تلاش می کند بر خلاف آنچه امثال محمد خاتمی در سر می پرورانند تا می تواند ادبیات و اگر مقدور بود رفتار چپ علیه نظام را رادیکال کند. او تصور می کند اکنون زمان انتقام کشیدن از سیستمی است که او را به عنونان یکی از سران فتنه شناخت و شناسانید. چپ هنوز به طور کامل در دامی که هاشمی برای آن افکنده گرفتار نشده چرا که زعمای آن ظاهرا فهمیده اند که اتفاقا به جای چسبیدن به میراث نحس 88 باید تا می توانند از آن فاصله بگیرند و به نوعی خود را از شر آن خلاص کنند. ولی هر چه هاشمی فعال تر شود –که می بینیم شده- احتمال اینکه مجددا چپ را به دنبال خود بکشد بیشتر خواهد شد. گام دوم این است که پس از تزریق رادیکالیسم به راس و بدنه جریان چپ، هاشمی برای به اجماع رسیدن آن حول یک گزینه تندرو که بتواند ادبیات جدید مدنظر وی را حمل و نمایندگی کند، اقدام کند. چند ماه پیش، زعمای جریان اصلاح طلب تصور می کردند اجماع در انتخابات 92 برای آنها آسان ترین کار خواهد بود، اما حالا دریافته اند که چپ جدید برخاسته از دل عبرت های 88 دیگر به سادگی حاضر نیست همه کارهای خود را با خاتمی و خویینی ها هماهنگ کند. هاشمی تنها کسی است که خیال می کند می توان این بل بشو را جمع کند و ظرف چند ماه پس پرده جریان چپ را حول کاندیدایی که خودمی خواهد متحد نماید.

درون اصولگرایان هم آنطور که ازقرائن می توان فهمید هاشمی مشغول دو کار مهم است. اول اینکه یک جریان تجدید نظر طلب ایجاد کند که بی محابا تفکر و ادبیات نظام درباره آنچه را که فتنه 88 نامیده شده، نقد کند. جای تاسف است اما ردپای واسطه های آقای هاشمی در آنچه اکنون آقای حبیب الله عسگر اولادی می گوید بوضوح قابل مشاهده است. این برای هاشمی بهترین حالت است که کسانی از بزرگان جریان اصولگرا دوره بیفتند و بگویند نمی دانند فتنه چیست؟ یا اگر هم بدانند موسوی و کروبی و به طریق اولی هاشمی را فتنه گر نمی دانند. نان این حرف ها را چند ماه دیگر از یک طرف هاشمی خواهد خود که می خواهد پوستین حقانیت پهن کند و از سوی دیگر ضد انقلاب که بنا دارد نظام را بابت آنچه با جریان فتنه کرده به چالش بکشد. گام دوم هاشمی درون اصولگرایان پنهان تر است. آقای هاشمی اکنون تلاش های جدی را آغاز کرده برای اینکه درون اصولگرایان کاندیدا سازی کند یا اگر نتوانست ادبیات و منطق سیاسی خود را به کاندیداهای بالفعل اصولگرایان تحمیل نماید. قلب این ادبیات هم که حالا دیگر پنهان نیست و با یک بار خواندن  فرمایشات اخیر ایشان می توان از آن سر در آورد این است که کشور تا کنون درست اداره نشده و نخواهد شد مگر اینکه به دست دار و دسته ایشان سپرده شود. آقای هاشمی سخت علاقمند است که گفتمان و ادبیات او در سال 92 فراگیر شود و همه از چپ و راست ولو رقیب یکدیگرند عملا همان حرف هایی را بزنند که او می خواهد و می پسندد.

92، 88 نیست ولی آقای هاشمی به طرزی عجیب و غریب در حال پیمودن مرحله به مرحله فرآیندی است که تقریبا هیچ تفاوتی با آنچه در سال 88 کرد ندارد، با این تفاوت که این بار اولا خارجی ها هم علنا به کمکش آمده اند و ثانیا بخشی از جریان انحراف هم ره رغم همه شعارهایی که در ضدیت با هاشمی می دهد در حال تثبیت و تسجیل منطق اوست. سوال این است که فتنه انگیزی چنین آشکار تا کی تحمل خواهد شد؟

 سرمقاله روزنامه وطن امروز در روز سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۱