تروریسم اقتصادی
روزي كه شهرام جزايري از زندان گريخت- زنداني كه برخي مطلعان مي گويند در آن هم چندان به سختي روزگار نمي گذراند- گويي تمامي اين حقايق بديهي دوباره جان گرفت و جلوه اي نو از خود به نمايش گذاشت.
اين واقعه براي برخي بهانه اي بود تا پشت آن سنگر بگيرند، اغراض پس پرده سياسي خود را دنبال كنند، بعضي ديگر شايد نفسي از سرآسودگي كشيدند كه جناب دزد در بند نماند تا سروسري كه زماني با او داشته اند برملا شود. دسته ديگر هم دم را غنيمت شمردند و به تبرئه خود برخاستند كه «بله، ما كه از اول گفتيم همه اين كارها زد و بند سياسي است و پول شهرام جزايري حلال اندر حلال بوده است» و...
پاسخ نگاه هاي درمانده و متحير مردم كوچه و بازار و لبخند تلخي كه با شنيدن اين خبر بر لب هاشان مي نشست اما هيچ كدام از اينها نبود. حقيقت اين است كه عميق ترين نگاه به اين واقعه را همين مردم كوچه و بازار عرضه كردند. افكار عمومي جامعه ايراني از همان روز نخست به جزايري به عنوان يك «نماد» نگريست. تمام قصه شهرام جزايري معناي نمادين دارد: دوره افتادن و پول به اين و آن دادن و قيمت هر كسي را به قدر ارزش و جايگاه او پرداختن و بعد در حالي كه از اين همه شيرين كاري سرخوش بود به دام افتادنش هنگامي كه مي خواست به خيال خود پروژه اش را تكميل كند و اين اصل را به اثبات برساند كه هر كسي قيمتي دارد، پس از آن زندان و رفتن و در «سوئيت اختصاصي» حبس كشيدنش، بعد از آن محاكمه او و خنده اي كه اين آخري ها در دادگاه بر لب داشت، بعد گريختنش در حالي كه ظاهراً تا مجازات نهايي فاصله اي نداشت و نهايتاً هم حكم خوشمزه اي كه براي او صادر شد در حالي كه ديگر متهمي وجود نداشت. جاي تأسف است اما اينكه تمامي اين قصه نمادي است كامل و تمام عيار از جريان مبارزه با مفاسد اقتصادي در اين ملك با همه فراز و فرودهايش، دل ها را به درد مي آورد. وقتي جزايري گريخت كام خيلي ها تلخ شد ولي احتمالاً كمتر كسي تعجب كرد، از اين طرف و آن طرف شنيديم كه مي گفتند از ابتدا هم معلوم بود كه با وضع و حال فعلي دستگاه قضايي در افتادن با گردن كلفت ها، پروژه اي نيست كه عاقبت به خير شود. اين مشكل اين يا آن فرد خاصي نيست، مشكل سيستمي است كه پاكدامن ترين مردان را هم اسير اقتضائات خود مي كند.
حالا ديگر كسي نمي پرسد كه چرا مفسدان اقتصادي را دستگير نمي كنند. اين سؤال در شرايط فعلي ظاهراً تا حدودي بلندپروازانه است، آنچه مردم مي پرسند اين است كه وقتي يك مفسد اقتصادي دستگير شد چگونه مي توان او را با موفقيت مجازات كرد؟چگونه مي توان اجازه نداد او كل فرايند مبارزه با فساد را به خنده و سخره بگيرد و بعد آسوده و فارغ البال به راه خود برود بي آنكه آسيبي ديده باشد؟ چگونه مي توان جلوگيري كرد از اينكه كساني پس از به كام كشيدن اموال مردم، لااقل به آبرو و حيثيت و غرور آنها لطمه وارد نياورند؟ اينها سؤالاتي است كه بايد به آنها پرداخت و در آنها به تأمل نشست. آنكه در اين حادثه لطمه ديد فقط اقتصاد ايران نبود، بالاتر از آن عظمت روحي و غيرت ايراني آسيب ديد. اين توهين از آن خسارت بزرگتر است و صدمه اي كه وارد مي آورد با خرابي ناشي از هيچ بمب و انفجاري قابل مقايسه نيست.
بر اين آتش افروخته تنها آن هنگام آبي ريخته خواهد شد كه مردم ايران روزي پيكر بي جان تروريست هاي اقتصادي را كه بي امان با جان و زندكي آنها بازي كرده اند بر سر دار ببينند. هر اتفاق يا مجازات ديگري - چه رسد به وضع فعلي كه عملاً مجازات درخوري در كار نيست- داغ بر داغ نهادن و نمك بر زخم پاشيدن است.
اين واقعه براي برخي بهانه اي بود تا پشت آن سنگر بگيرند، اغراض پس پرده سياسي خود را دنبال كنند، بعضي ديگر شايد نفسي از سرآسودگي كشيدند كه جناب دزد در بند نماند تا سروسري كه زماني با او داشته اند برملا شود. دسته ديگر هم دم را غنيمت شمردند و به تبرئه خود برخاستند كه «بله، ما كه از اول گفتيم همه اين كارها زد و بند سياسي است و پول شهرام جزايري حلال اندر حلال بوده است» و...
پاسخ نگاه هاي درمانده و متحير مردم كوچه و بازار و لبخند تلخي كه با شنيدن اين خبر بر لب هاشان مي نشست اما هيچ كدام از اينها نبود. حقيقت اين است كه عميق ترين نگاه به اين واقعه را همين مردم كوچه و بازار عرضه كردند. افكار عمومي جامعه ايراني از همان روز نخست به جزايري به عنوان يك «نماد» نگريست. تمام قصه شهرام جزايري معناي نمادين دارد: دوره افتادن و پول به اين و آن دادن و قيمت هر كسي را به قدر ارزش و جايگاه او پرداختن و بعد در حالي كه از اين همه شيرين كاري سرخوش بود به دام افتادنش هنگامي كه مي خواست به خيال خود پروژه اش را تكميل كند و اين اصل را به اثبات برساند كه هر كسي قيمتي دارد، پس از آن زندان و رفتن و در «سوئيت اختصاصي» حبس كشيدنش، بعد از آن محاكمه او و خنده اي كه اين آخري ها در دادگاه بر لب داشت، بعد گريختنش در حالي كه ظاهراً تا مجازات نهايي فاصله اي نداشت و نهايتاً هم حكم خوشمزه اي كه براي او صادر شد در حالي كه ديگر متهمي وجود نداشت. جاي تأسف است اما اينكه تمامي اين قصه نمادي است كامل و تمام عيار از جريان مبارزه با مفاسد اقتصادي در اين ملك با همه فراز و فرودهايش، دل ها را به درد مي آورد. وقتي جزايري گريخت كام خيلي ها تلخ شد ولي احتمالاً كمتر كسي تعجب كرد، از اين طرف و آن طرف شنيديم كه مي گفتند از ابتدا هم معلوم بود كه با وضع و حال فعلي دستگاه قضايي در افتادن با گردن كلفت ها، پروژه اي نيست كه عاقبت به خير شود. اين مشكل اين يا آن فرد خاصي نيست، مشكل سيستمي است كه پاكدامن ترين مردان را هم اسير اقتضائات خود مي كند.
حالا ديگر كسي نمي پرسد كه چرا مفسدان اقتصادي را دستگير نمي كنند. اين سؤال در شرايط فعلي ظاهراً تا حدودي بلندپروازانه است، آنچه مردم مي پرسند اين است كه وقتي يك مفسد اقتصادي دستگير شد چگونه مي توان او را با موفقيت مجازات كرد؟چگونه مي توان اجازه نداد او كل فرايند مبارزه با فساد را به خنده و سخره بگيرد و بعد آسوده و فارغ البال به راه خود برود بي آنكه آسيبي ديده باشد؟ چگونه مي توان جلوگيري كرد از اينكه كساني پس از به كام كشيدن اموال مردم، لااقل به آبرو و حيثيت و غرور آنها لطمه وارد نياورند؟ اينها سؤالاتي است كه بايد به آنها پرداخت و در آنها به تأمل نشست. آنكه در اين حادثه لطمه ديد فقط اقتصاد ايران نبود، بالاتر از آن عظمت روحي و غيرت ايراني آسيب ديد. اين توهين از آن خسارت بزرگتر است و صدمه اي كه وارد مي آورد با خرابي ناشي از هيچ بمب و انفجاري قابل مقايسه نيست.
بر اين آتش افروخته تنها آن هنگام آبي ريخته خواهد شد كه مردم ايران روزي پيكر بي جان تروريست هاي اقتصادي را كه بي امان با جان و زندكي آنها بازي كرده اند بر سر دار ببينند. هر اتفاق يا مجازات ديگري - چه رسد به وضع فعلي كه عملاً مجازات درخوري در كار نيست- داغ بر داغ نهادن و نمك بر زخم پاشيدن است.
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 12:27 توسط مهدی محمدی
|