در اسارت «گزينه هاي بد»

علائمي وجود دارد كه نشان مي دهد طرف هاي غربي در حال بازنگري و به روز رساني بسته اي هستند كه يك سال قبل از انتخابات رياست جمهوري يعني در ژوئن 2008 به ايران ارائه كردند. اين علائم اگرچه غير رسمي اما بسيار جدي و مهم است و قبل از هر چيز نشان مي دهدكه محاسبات گروه 6 درباره ايران تغيير كرده و غربي ها دريافته اند كه با حفظ خطوط قرمز و چارچوب هاي سابق نمي توانند با ايران وارد گفت وگو شوند. درك اين نكته كه پيشنهادهاي كهنه قبلي به ايران تناسبي با شرايط فعلي ندارد و هرگونه گفت وگو بر مبناي آن پيشنهادها پيشاپيش شكست خورده خواهد بود، اگرچه خيلي طول كشيد -واين از ذهن كند و تنبل غربي ها بعيد هم نبود- اما حالا كه اتفاق افتاده بايد طوري مديريت شود كه راهي به جلو باز كند نه اينكه بعد از چند ماه مشخص شود طرفين دوباره سر جاي اول خود ايستاده اند.

بسته ژوئن 2008 يك نقطه عطف در برنامه هسته اي ايران و شايد فراتر از آن، نوع نگاه غربي ها به ابعاد قدرت ملي و منطقه اي ايران بود. گروه 6 آن بسته را در حالي ارائه كرد كه به اصطلاح مي توان گفت سبد گزينه هاي آمريكا با صدور 5 قطعنامه تحريم عليه ايران صفر شده بود و از آن طرف با حاد شدن وضع پرونده هايي مانند افغانستان و بحران مالي جهاني چاره اي جز جلب همكاري و تعامل با ايران نمي ديد. فشار ناشي از اين محدوديت ها غربي ها را وادار كرد تا خط قرمز تعليق را كه تا پيش از آن به عنوان پيش شرط هرگونه مذاكره رسمي با ايران مطرح مي شد كنار بگذارند و به دنبال تقاضاي تعديل شده تري بگردند تا هم براي ايران قابل پذيرش باشد و هم آبروي آنها را حفظ كند. اگر طيف پيشنهادهاي طرف غربي به ايران را از سال 2003 به اين طرف روي نمودار ببريم، بدون شك بسته ژوئن هم از حيث محتوا و هم از جهت غلبه عامل «حفظ آبرو» در تصميم هاي غرب، يك نقطه اكسترمم جدي روي اين نمودار خواهد بود. آنچه در بسته ژوئن جايگزين تعليق شد پيشنهادي به نام «فريز» بود كه از ايران مي خواست به جاي توقف ساخت قطعات و مونتاژ ماشين هاي سانتريفيوژ يا تعليق غني سازي (به معناي تزريق گاز به ماشين ها)، فقط از توسعه بيشتر تاسيسات خود خودداري كند تا بتوان مذاكرات درباره ترتيبات بلند مدت را آغاز كرد.

در ماه هاي بعد از ژوئن 2008 اگرچه يك دور مذاكره مستقيم ميان ايران و گروه 6 با حضور مستقيم و رسمي نماينده آمريكا انجام شد اما هيچ وقت اين فرصت مهيا نشد كه بسته ژوئن و پيشنهادهاي ديگري كه در كنار آن به ايران ارائه شد، از جانب طرفين پخته شود و مبنايي براي مذاكرات جامع تر فراهم آورد. در واقع طرف غربي به طمع اينكه در انتخابات خرداد 88 (ژوئن 2009) دوستان اصلاح طلبش در داخل ايران كار را به دست خواهند گرفت، مذاكرات ژنو يك را ترك كرد و تا يك سال ديگر يعني اواسط سال 2009 به اتاق مذاكره بازنگشت. روشن بود كه آمريكايي ها با پيام هايي كه از داخل ايران دريافت كردندكاملا به اين نتيجه رسيده بودند كه گزينه سقوط دولت اصولگرا در انتخابات 88 يك گزينه دست يافتني و قابل سرمايه گذاري است. حتي پس از پيروزي مسلم و قطعي دكتر احمدي نژاد در اين انتخابات هم آمريكا حاضر به دست برداشتن از اين توهم نشد و با در دستور كار قرار دادن تئوري «دولت ضعيف» به جاي«سقوط دولت»، سعي كرد حالا كه نتوانسته از روي كار آمدن دولت اصولگرا جلوگيري كند، حداقل تا مي تواند آن را ضعيف كند طوري كه در هرگونه مذاكره احتمالي ايران چاره اي جز امتياز دادن در خارج با هدف جمع كردن فضاي داخلي نداشته باشد.

اين يادداشت بناي ورود تفصيلي به اين بحث را ندارد. قبلا در اين باره سخن گفته ايم و پس از اين هم مجال كامل تر كردن آن وجود خواهد داشت. نكته اي كه فعلا بايد بر آن تمركز كرد اين است كه ظاهرا طرف غربي به خوبي دريافته است كه اولا چاره اي جز آغاز دوباره مذاكرات با ايران ندارد و ثانيا اين مذاكرات نمي تواند بر مبناي بسته ژوئن آغاز شود (حرفي كه غربي ها تا همين يك ماه پيش مي زدند) و بايد پايه واساس جديدي براي آن فراهم آورد. اطلاعات موجود نشان مي دهدآمريكا به همراه بقيه اعضاي گروه 6 چند ماه است كه در خفا به كار به روز رساني اين بسته مشغول است و يكي از علت هاي اصلي تعلل تقريبا بي دليل آنها در آغاز مذاكرات وين هم همين بوده كه بتوانند يك بسته جديد خطاب به ايران براي طرح درمذاكرات آتي اشتون-جليلي آماده كنند. ضرورت اين كار هم ناشي از آن است كه غربي ها عقيده دارند بدون وجود اين بسته كه به قول خودشان در برگيرنده يك رويكرد جامع است، مكانيسم مبادله به عنوان دستور كار مذاكرات وين به اندازه كافي اعتمادساز نخواهد بود. سوال اين است كه اولاآمريكا چرا به اين نتيجه رسيده كه بايد بسته جديدي به ايران ارائه كند و ثانيا تغييرات احتمالي اين بسته نسبت به بسته ژوئن 2008 چه خواهد بود؟

اصل ارائه يك بسته جديد به ايران احتمالا بيش از هر چيز ناشي از آن است كه وضعيت راهبردي آمريكا در مقابل ايران بيش از هر زمان ديگر به وضعيت ژوئن 2008 شبيه است. اكنون هم مثل همان ايام طرف غربي پس از تجربه يك دوره اعمال فشار به ايران احساس مي كند اين فشارها نه فقط بي نتيجه بوده بلكه ايران را در مواضع خود سرسخت تر هم كرده است. در واقع تحولات بهار88- بهار 89 به خوبي نشان داد كه گزينه مذاكره در مقابل ايران يك گزينه انحصاري است و گزينه هاي ديگر اگر بد انتخاب شود نه فقط كمكي به آن نمي كند ممكن است اصل مذاكرات را هم به نابودي بكشاند.آمريكا يك دوره زماني حدودا 15 ماهه را با «گزينه هاي بد» تلف كرده و حالا ظاهرا تصور مي كند مي تواند از ايران بخواهد طوري رفتار كند كه گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است.

نخستين گزينه بدي كه آمريكايي ها در اين مدت به آن متوسل شدند تلاش براي استفاده از فرصت هاي بوجود آمده پس از انتخابات و كليد زدن پروژه هاي مشترك با امثال موسوي و كروبي و خاتمي براي ايجاد تغيير شكل هاي اساسي در ساختار نظام بود. گذشته از همه بحث هايي كه تا به حال در اين مورد كرده ايم آخرين وضعيت اين است كه آمريكايي ها دريافته اند جريان سبز آرام آرام در حال تبديل شدن به يك دردسر براي آنهاست چرا كه اگر از آن حمايت نكنند، آن وقت -به تعبير يك ضرب المثل انگليسي- همه درخواهند يافت كه «آمريكا با هيچ كس تا آن طرف رودخانه نمي رود» و در نتيجه نه تنها سرمايه هاي فعلي آنها در ايران نيست و نابود مي شود بلكه اساسا در آينده هم امكان شكل گيري هيچ سرمايه اي براي آنها در ايران وجود نخواهد داشت و اگر به حمايت از اين جريان ادامه بدهند هم آبروي خود را به دليل دويدن از پي تابوت مرده ها برده اند و هم بايد هزينه اين حمايت هاي پي در پي را كه از ديد ايران رفتاري به شدت خصمانه محسوب مي شود، در هرگونه مذاكره آتي تمام و كمال پرداخت كنند.

گزينه بد دوم تحريم بود كه حالا آرام آرام در حال بدل شدن به اسباب تفريح استراتژيست هاي اروپايي وآمريكايي است. جالب است يادآوري كنيم كه مهلت 3 ماهه قطعنامه 1929 به كشورها براي ارائه گزارش در مورد اجراي قطعنامه به كميته تحريم در 9 سپتامبر2010 پايان يافت. به سر آمدن اين مهلت فرصتي بود تا ميزان اجراي اين قطعنامه كه آمريكايي ها آن همه درباره آن سر و صدا راه انداختند ارزيابي شود. اكنون كه اين يادداشت نوشته مي شود گزارش هاي معتبري وجود دارد كه نشان مي دهد از حدود 200 كشور جهان كه مخاطب 1929 بوده اند، فقط 36 كشور گزارش اجراي قطعنامه را به كميته تحريم ارائه كرده اند و تازه 90 درصد اين گزارش ها هم چيزي جز جمله دو كلمه اي «اقدام شد» نيست و معنايي غير از رفع تكليف ندارد. موضوع تحريم هاي يك جانبه كنگره آمريكا خوشمزه تر است. اگرچه آقاي استوارت لوي معاون وزير خزانه داري آمريكا عمر و جواني خود را پاي اجراي اين تحريم ها گذاشته اما خود او دو روز پيش وقتي در مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي واشينگتن صحبت مي كرد ناچار شد اعتراف كند، فقط «ده ها» شركت درخواست آمريكا براي قطع تجارت با ايران را پذيرفته اند. بسيار خوب، بياييد قضاوت كنيم؛ وقتي از ده ها هزار شركت بزرگ و معتبر در سراسر جهان، فقط چند ده شركت آن هم بعد از تلاش هاي بي دريغ آقاي لوي طي 5 ماه، به تحريم هاي آمريكا پيوسته اند، آن وقت آيا سخن گفتن از اجراي تحريم ها عليه ايران شوخي نيست؟!

تجربه زندگي با اين گزينه هاي بد،آمريكا را به اين نتيجه رسانده است كه بايد يك «گزينه خوب» براي خود ايجاد كند. بسيار غير محتمل است كه سيستم آقاي اوباما از درايت و هوشمندي كافي براي اين كار برخوردار باشد كه اگر بود اين همه مدت خود دنبال نخود سياه نمي دويد ولي در عين حال اگر بناست هر نوع بازنگري انجام شود، توجه به چند نكته ضروري است:

1-آمريكا بايد بداند كه ايران تجربه توطئه هاي آن در ايام پس از انتخابات 88 و حمايت عميق و مستمر آن از آشوبگران را هرگز از ياد نخواهد برد و اين مانعي بسيار بزرگ بر سر راه واشينگتن براي كار با ايران است.

2- برنامه هسته اي ايران اكنون فاصله اي بسيار بزرگ با مقطع ژوئن 2008 دارد. ايران دراين مدت مهارت بسيار ويژه اي در غني سازي پيدا كرده و نيروگاه بوشهر را هم كه افتتاح آن هرگونه حمله به ايران را غير ممكن مي كند سوخت گذاري كرده است. بنابراين نقطه شروع مذاكرات منطقا نمي تواند وضعيت هاي سال 2008 يا 2009 باشد.

3- در منطقه، ايران محور هر نوع استراتژي آينده در افغانستان است و راهبردي بسيار مفصل براي اين موضوع طراحي كرده است. در عراق با كاهش اساسي نيروهاي آمريكا و قطعي شدن انتخاب مالكي دايره عمل ايران بسيار وسيع شده و در مورد مذاكرات سازش هم چيزي بيش از سركار گذاشتن متقابل از درون گفت وگوهاي عباس-نتانياهو بيرون نيامده است كه تازه اگر بيرون هم بيايد به دليل وجود جريان سازش ناپذير مقاومت به هيچ دردي نمي خورد.

4- و نهايتا به دليل تثبيت اقتدار ملي و منطقه اي ايران و مهار موفق توطئه هاي پي در پي آمريكا، بهايي كه آمريكا براي هر نوع توافق بايد بپردازد اكنون بسيار بالاتر از گذشته است.

سرمقاله روزنامه کیهان در روز جمعه اول مهر 1389