ماتریس توطئه

تحلیلی از طراحی آمریکا علیه ایران در آینده نزدیک

 

مدتی است مباحثاتی در این باره درگرفته که امریکا به راستی با ایران چه می خواهد بکند. روزنامه ها و سایت ها را اگر بخوانید، ظیفی از اظهار نظر ها در این باره وجود دارد. بعضی حتی کار را به جایی رسانده اند که گویی عن قریب بمب ها و موشک های آمریکایی بر سر ایران خواهد بارید. این مقاله دیدگاهی خاص را در این باره عرضه و از آن دفاع می کند. من معتقدم نه فقط تهدید قریب الوقوعی در کار نیست بلکه امریکایی ها در واقع به شیوه خودشان در حال التماس کردن هستند. فکر می کنم می توان به نحو معقولی نشان داد که این تحلیل از رقبای خود به حقیقت نزدیک تر است. با وجود علاقه اولیه، به نسبت آنچه در کیهان چاپ شده چیز زیادی به آن اضافه نکرده ام.


ماه گذشته زماني كه جرج بوش استراتژي جديد خود درباره عراق را اعلام كرد بسياري در داخل و خارج از ايران گفتند اين استراتژي معنايي جز اين ندارد كه بوش گزارش گروه تحقيق عراق معروف به «كميته بيكر-هاميلتون» را دور انداخته و به آن هيچ اعتنايي نكرده است. گزارش بيكر از بوش مي خواست هر چه زودتر سربازان آمريكايي را از عراق خارج كند و بدون فوت وقت با ايران و سوريه به گفت وگو بپردازد. بوش هنگام اعلام استراتژي جديد خود در عراق گفت كه به زودي 21 هزار و پانصد سرباز جديد به عراق خواهد فرستاد و علاوه بر آن به آنچه «دخالت هاي ايران در عراق» خواند، پاسخ نظامي خواهد داد. از ديد ناظران سياسي از اين صريح تر نمي شد به درخواست هاي كميته تحقيق دهن كجي كرد. چند روز بعد روزنامه واشنگتن پست با انتشار گزارشي ابعاد بيشتري از استراتژي جديد بوش در عراق را فاش كرد. اين روزنامه نوشت روش برخورد نظاميان آمريكايي با حضور نيروهاي ايراني در عراق تا پيش از اعلام استراتژي جديد «بگير و رها كن» بوده و حالا به «بگير يا بكش» تغيير پيدا كرده است (واشنگتن پست، 8 بهمن 1385). بلافاصله پس از اين اتفاق آمريكايي ها حجم وسيعي از تحركات منطقه اي و فرا منطقه اي عليه ايران را به جريان انداختند و تا توانستند در رسانه هاي خود به اين ايده كه «اتفاق جديدي عليه ايران در حال وقوع است» پرو بال دادند. به واقع هم اتفاقاتي در حال وقوع بود (و هست):
1- اعزام دو ناو هواپيمابر به همراه تعداد بيشتري كشتي جنگي كوچك به خليج فارس 2- استقرار سيستم هاي ضد موشك پاتريوت در جنوب خليج فارس 3- استقرار سيستم هاي وسيع موشكي در چك و لهستان 4- تشكيل يك گروه كاري ويژه در پنتاگون به نام «گروه كاري-16» (بي بي سي، 2 بهمن 1385) براي مختل كردن شبكه هاي ايراني در عراق 5- دستگيري دو ميهمان ايراني دولت عراق در بغداد (كه البته پس از 8 روز آزاد شدند) بعد حمله به كنسولگري ايران در اربيل و ربودن 5 ديپلمات ايراني و نهايتاً ربودن جلال شرفي دبير دوم سفارت ايران در بغداد 6- فشار به اروپا و ژاپن براي قطع ارتباطات مالي خود با بانك هاي ايراني 7- ايجاد مانع بر سر راه سرمايه گذاري هاي بيشتر در صنايع نفت و گازايران 8- تلاش براي پايين نگهداشتن قيمت نفت احتمالا از طريق توافق با يكي از كشورهاي بزرگ عربي صادر كننده نفت 9- آغاز تلاش هاي جديد براي تضعيف دولت حماس (به عنوان متحد ايران) و ايجاد برتري سياسي در صحنه فلسطين براي محمود عباس (به عنوان متحد غرب) 10- تلاش براي ناكام گذاشتن تلاش هاي حزب الله لبنان براي تغيير آرايش نيروها و ساختار سياسي لبنان و حمايت از بقاي فؤاد سينيوره بر مسند نخست وزيري 11- شكل دهي به يك ائتلاف عربي، منطقه اي، سني عليه ايران از طريق ترساندن كشورهاي منطقه از قدرت يابي روز افزون شيعيان به رهبري ايران 12- افزايش نيرو در عراق 13- حمايت از برخي تحركات تروريستي در جنوب شرق و شمال غرب ايران 14- به راه افتادن تبليغات رسانه اي شديد درباره نزديك بودن زمان حمله نظامي به ايران و بالاخره 15- پيگيري شديدتر مسير تحريم ها در شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران.


مجموعه اين تحولات خيلي ها را در داخل و خارج از ايران به نتيجه رساند كه چيزي براي ترسيدن وجود دارد و اين بار آمريكا فقط حرف نمي زند بلكه قصد دارد عمل هم بكند. در داخل ايران يك فرمانده نظامي سابق حتي در يك برنامه زنده تلويزيوني- كه البته بي رقيب و به شكل مونولوگ برگزار شد- حتي زمان حمله نظامي آمريكا به ايران را هم پيش بيني كرد. يك سازمان سياسي هم كه از فرط دقت در تحليل و پيش بيني وقايع درست يك هفته قبل از حمله آمريكا به افغانستان پيشنهاد داده بود ايران با طالبان وارد مذاكره شود دست به كار شد، بيانيه اي صادر و در آن از فاجعه اي خبر داد كه در صورت ادامه مسير فعلي در پيش خواهد بود.
اما به راستي چه اتفاقي در حال رخ دادن است و چگونه مي توان فهميد مجموعه اين تحولات بخشي از يك پروژه عمليات رواني و ارعاب است يا مقدمه يك برخورد واقعي؟
در همينجاست كه بايد به جاي ذهنيت پردازي به متن واقعيت مراجعه كرد. آن وقت است كه معلوم مي شود هدف هاي اصلي خفته در پس اين ماجرا چيست.
اينها برخي واقعيات عموماً از نظر دورمانده است: آرايش نيروهاي آمريكايي در عراق آرايش خروج است نه آرايش حمله و خود بوش هم در سخنراني اعلام استراتژي جديدش اعلام كرد كه اين استراتژي در واقع «مرحله اي موقتي» است تا شرايط براي خروج سربازان آمريكايي در عراق مهيا شود. از سوي ديگر «ويليام فالون» كه به تازگي به عنوان سر فرمانده نيروهاي آمريكايي در منطقه منصوب شده، يك درياسالار است و اين از ديد نظامي ها يعني آمريكا پذيرفته استقرار نيروها در خاك آسيب پذيري را بالا مي برد و بنابراين به فرمانده جديد ماموريت داده اوضاع را در سطح كلان به نحوي مديريت كند كه حضور بلند مدت نيروي دريايي آمريكا در خليج فارس تضمين شود. همين نظامي ها مي گويند با 21 هزار و پانصد نفر سرباز در عراق يك تغيير تاكتيكي هم نمي توان ايجاد كرد چه رسد به تغيير استراتژيك و فقط براي برقراري امنيت در بغداد به حدود 3 تا 4 برابر اين تعداد نيرو نياز است. آنچه هم كه بوش عليه ايران در عراق انجام داده چندان رنگ و بويي از موفقيت ندارد؛ حمله به يك ساختمان در اربيل كه 15 سال است پرچم ايران بر فراز آن قرار دارد ولابد چند ايراني هم درون آن پيدا مي شوند با دستگيري يك ديپلمات رسمي روز روشن وسط شهر بغداد. بعيد است كسي از بوش بپذيرد كه با اين كارها شاخ غول شكسته، بويژه كه نيروهاي آمريكايي به ازاي هر كدام از اين اقدام ها انبوهي از خسارات مالي و جاني پرداخته اند و خواهند پرداخت. به طور خلاصه در عراق دولت شيعه متحد ايران تقويت شده، روابط خود را با ايران روز به روز گسترش داده و سربازان آمريكايي هم در حال خروجند. آن طرف تر در افغانستان وضع ناتو آنقدر خراب است كه «رابرت گيتس» وزير دفاع بوش در كنفرانس امنيتي مونيخ رسماً اعلام كرد ناتو در افغانستان درحال شكست خوردن است.
در فلسطين تنها اتفاقي كه افتاده اين است كه با صحنه گرداني ايران و كمك عربستان دولت حماس بي آنكه به شرط اصلي غرب يعني به رسميت شناختن اسرائيل تن داده باشد، در حال توافق با ابومازن است. در لبنان خط قرمز حزب الله و ايران درباره حفظ سلاح مقاومت دست نخورده باقي مانده، حزب الله آن مقدار عضو كه براي حفظ منافع خود در كابينه به آن نياز دارد (يك سوم به علاوه يك) را به زودي به دست خواهد آورد و سينيوره هم به احتمال قوي رفتني است. علاوه بر اينكه منابع اسرائيلي خود معترفند حزب الله پس از جنگ قوي تر شده است.
تروريست هاي تحت حمايت آمريكا در مرزهاي ايران تا حدود زيادي سركوب شده اند و ايران وسط ناامن ترين منطقه جهان، جزو امن ترين كشورهاي دنياست.
روس ها به تازگي روابط امنيتي خود با تهران را گسترش داده اند و در شوراي امنيت هم كسي به جز آمريكا علاقه اي به گسترش تحريم ها عليه ايران ندارد.
مذاكرات درباره قطعنامه بعدي احتمالا ماه ها طول خواهد كشيد و دولت بوش تا تابستان آينده بيشتر مهلت ندارد چرا كه پس از آن بايد فكري بكند تا دموكرات ها پس از كنگره، رياست جمهوري را ديگر از كف اش درنياورند. بلر ديروز ظاهراً استعفا داده و از اينكه استعفايش اينقدر طول كشيده ابراز تاسف كرده است و...
آمريكايي ها همه زورشان را زده اند و اوضاع نهايتاً اين است. با اين حال آمريكا هنوز ادامه مي دهد. به راستي آنها چه كار مي خواهند بكنند؟ لطيفه هايي مثل جنگ و امثال آن را بايد دور ريخت، حقيقت قضيه اين است: آمريكا احساس مي كند اوضاعش در منطقه خيلي خراب و اوضاع ايران بسيار خوب است. به علاوه آمريكايي ها فهميده اند مشكل خاورميانه را تنها با ايران و مشكل ايران را تنها با مذاكره مي توانند حل كنند. نقشه راه اين است: ابتدا بايد ايران ضعيف شود يا لااقل بترسد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. بعد بلافاصله بايد به تعبير خانم رايس 180درجه چرخيد و مذاكره را شروع كرد. اين مسيري است كه كسي اگر دقيق باشد لابلاي اظهارات مقام هاي رسمي و تحليل هاي رسانه اي غربي ها به دقت ترسيم شده است. «ريچارد دالتون» سفير سابق انگلستان در ايران روز 20بهمن 1385 به فارس گفت: «آرايش آمريكا در منطقه براي گرفتن امتياز سياسي از ايران است.» «هنري كيسينجر» روز 18بهمن در كريستين ساينس مانيتور بوش را نصيحت كرد «تا زماني كه قدرت هاي موجود در خاورميانه را متحد نكرده با ايران وارد گفت وگو نشود.» بي بي سي روز 9بهمن از قول «گري سيك» كارشناس ارشد امنيتي در امور ايران نوشت: «آمريكا قصد حمله به ايران را ندارد، هدف نگهداشتن ايران در حالت ترديد است». «نيكلاس برنز» معاون رايس و مسئول پرونده ايران در وزارت خارجه آمريكا روز 4بهمن به تايم گفت «آمريكا مي خواهد به ايران نشان بدهد قدرتش در منطقه محدوديت هايي دارد» در حالي كه چند روز قبل در 23دي ماه به بي بي سي گفته بود «هدف آمريكا تضعيف كار ويژه هاي ايران در منطقه است.» خلاصه ترين بيان شايد از آن واشينگتن پست در 8 بهمن باشد: «ايراني ها فقط زماني كه تحت فشار هستند به جامعه بين المللي پاسخ مي دهند نه زماني كه احساس قدرت مي كنند» در اين چارچوب حتي دستگيري ديپلمات هاي ايراني در عراق هم جز با هدف اينكه آمريكا در مذاكره با ايران اهرمي در دست داشته باشد صورت نگرفته است همچنان كه بلافاصله پس از دستگيري ها، آمريكايي ها از مجاري مختلف به تهران گفتند آماده گفت وگو هستند چرا كه به تعبير آقاي گيتس «حالا ايران هم يك درخواست از آمريكا دارد».
اين خلاصه بازي است. اتفاقاً بوش به توصيه گروه تحقيق عراق كاملاً عمل كرده و قصد دارد- يعني چاره اي ندارد- كه با ايران گفت وگو كند. منتها ابتدا يك «مرحله واسط» تعريف كرده تا به انجام برخي مانورها از موضع «التماس كننده» به تعبير رابرت گيتس در مقابل ايران بيرون بيايد و بعد پاي ميز مذاكره بنشيند. دو مقام ناشناس دولتي آمريكا در گفت وگو با نيويورك تايمز در تاريخ 7 اسفند به خوبي مسئله را جمع بندي كردند.آنها كه به خاطر صحبت درباره مسايل استراتژيك نمي خواستند نامشان فاش شود گفتند: «حركت ناوهاي هواپيمابر، اتهامات مربوط به تسليحات در عراق و استفاده از تحريم ها همگي براي آن است كه آقاي بوش بتواند اهرم هاي لازم را براي كنار آمدن با ايران داشته باشد». و بالاخره اين چند جمله را هم از «پل رينولدز» خبرنگار امور جهاني بي بي سي بخوانيد كه روز 11 اسفند و پس از اعلام آمادگي آمريكا براي حضور در نشست رسمي همسايگان عراق در بغداد كه نمايندگان ايران و سوريه هم در آن حضور دارند نوشته شده است: «مقام هاي كاخ سفيد توضيح داده اند كه استراتژي اخير آمريكا افزايش نقاط فشار بر ايران بوده است. از ديد واشينگتن اين فشارها لازم بود چون آمريكا در پايان سال گذشته در مقابل ايران در موضع بسيار ضعيفي قرار داشت. حالا واشينگتن كمي اوضاع را جمع و جور كرده و از موضع قوت نه موضع تمنا به ايران پيشنهاد گفت وگو خواهد داد.»
آيا هنوز چيز پيچيده اي وجود دارد. گمان نمي كنم، فقط يك چيز، ايران نه فقط ضعيف نشده بلكه قوي تر هم شده و ضمناً علاقه اي و نيازي به گفت وگو با آمريكا ندارد. آمريكا فعلاً بايد التماس كند.